شناخت ما از جهان فیزیکى بر فرض هایى (Postulate) متکى است که اگرچه دانشى از ساختار مکانى- زمانى (Space-time) عالم به دست مى دهند، چیزى درباره کیفیت آن نمى گویند. شناخت مان از انسا نهاى دیگر چطور آیا دیگران را بیش از جهان فیزیکى مى شناسیم همگى پذیرفته ایم که افکار و احساس هاى دیگران شباهتى کیفى به اندیشه ها و احساسات ما دارند. شناختى که مى جوییم بیش از صرف دانستن ساختار مکانى- زمانى ذهن دوستان مان یا اطلاع از توانایى آنها به ایجاد علّى احساسى در ما است. ممکن است فیلسوف وانمود کند یگانه شناختى که به دیگرى دارد فقط همین است اما کافى است با همسرش رو به رو شود تا ببینید که هرگز لحظه اى هم به ذهنش خطور نمى کند که همسرش عمارت مکانمند - زمانمندى است که وى تنها ویژگى هاى منطقى اش را مى شناسد و هیچ درباره ویژگى هاى درونى اش نمى داند! روشن است که شک وى شکى صرفاً حرفه اى و شغلى است نه تردیدى صادقانه و حقیقى.