این مقاله بررسی است در باره تاریخ مدرنیته در ایران، و هدف آن ارائه دیدگاهی انسانشناختی از چگونگی مواجه ایران با دنیا مدرن از نیمه قرن نوزدهم تا به امروز است. در ابتداء به معرفی دو رویکرد غالب، یعنی" نظریه مدرنیته ناقص" و نظریه نوسازی" یا غربی سازی، در باره مدرنیته در ایران پرداخته، و آنگاه با بررسی انتقادی این دو رویکرد به ارائه "نظریه مدرنیته بومی" که رهیافتی انسانشناختی به مدرن شدن و مدرنیته است می پردازد. دو نظریه مذکور با ارائه رهیافتی رادیکال از معنای مدرینته، مدرن شدن ایران را ناممکن یا به غربی شدن تقلیل می دهند.