افلاطون در کتاب جمهوری خود، جامعهای را ترسیم می کند که هر یک از گروه های جامعه، اعم از کارگران، فیلسوفان، جنگجویان و... تلاشی همه جانبه و در عین حال کار ویژه مستقلی را بر عهده داشتند و تنها در اثر کناکنش آنها بود که جامعه عدالت پیشه افلاطون شکل می گرفت. افلاطون از طبیعت این گروه بندی و اینکه چرا بعضی از انسانها در نقشهای خاصی قرار می گیرند، بحثی به میان نکشید؛ جز آنکه به حکم طبیعت هر کس در نقشی خاص قرار میگیرد. در واقع، با این بیان تمامی مکانیسم یا چگونگی عمل را در هالههایی از ابهام رها کرد.
نهلیسم یکی از ارکان ذاتی تمدن غرب و مدرنیته است که بسیار بیش از آن که تصور شود با تار و پود زندگی و زمانه ما آمیخته است و ریشه های تاریخی حضور آن به سده های قبل بر می گردد. واژه نیهیلیسم را برای اولین بار هرمان یاکوبی متفکر آلمانی در نامه ای به یوهان گوتلیب فیشته فیلسوف آلمانی در سال ۱۷۹۹ میلادی به کار برد. در کاربرد رایج و عامیانه در زبان فارسی، معمولاً نیهیلیسم به معنای پوچ انگاری، سیاه بینی و یأس انگاری تلقی می گردد، حال آنکه پوچ انگاری، یأس و سیاه انگاری از نتایج، توابع و لوازم مرحله و مرتبه ای از نیست انگاری می باشد و نمی توان آن را مترادف نیهیلیسم دانست. نیست انگاری در معنای تاریخی- فرهنگی همانا انحطاطی است که بشر در ساحت تفکر منقطع از وحی سیر کرده و در عصر مدرن او را گرفتار حجاب مضاعف انکار حق و خود بنیادی کرده است. اینک در نخستین سال های آغازین قرن بیست و یکم میلادی، تبعات ویرانگر اخلاقی، معرفت شناسی و نتایج سیاسی-اجتماعی آن آشکار گردیده و با تکیه بر قدرت جادویی نفی، این بار به نفی خود نیست انگاری پرداخته و نهلیسم خود ویرانگر پسامدرن را رقم زده است.
میلتوس گذرگاه و محل تلاقی فرهنگ های یونانی، بین النهرینی، مصری و همسایه پادشاهی توانمند لیدیا بود. مردم میلتوس بسیار اهل سفر کردن بودند و همین امر آنان را متوجه ایده های متفاوت و تضارب میان آرای و تشابهات بین اندیشه های گوناگون کرده بود . آگاهی از این تشابهات و تعارضات میان اندیشه ها ، مشوقی برای اندیشیدن میلتوسی ها بود . در میان آریستوکراتها ، میلتوسی ها از استقلال نظر خاصی برخوردار بودند و این کوشش آنان بود برای داشتن فردیت و مزیتی که آن ها را می پرواند تا یکی از سعادتمندترین مردم منطقه باشند . تالسِ میلتوسی ( از۶۱۰ ـ ۶۴۰ تا حدود ۵۴۸ ـ ۵۴۵ ق م )، پسر اکسامیاسِ میلتوسی و کلئوبولینا ، که نامش از تالاث Thallath، ایزد بانوی کلدانی که تجسم بخش دریاست ، گرفته شده است . تالس در جستجوی دانش سفرهای بسیاری کرده بود و از کرت ، مصر و فینیقیه نیز دیدن کرد. نسب تالس را احتمالاً از مردم فینیقی می دانند اما در حقیقت او باید از کارین ها یا کرتیان باشد که حتماً بافرهنگ ایونیایی ادغام شده است .
ارسطو طرحی دارد که از برخی جهات شبیه طرح افلاطون در جمهوری است. یکی از نکات محوری افلاطون این است که استقرار نظمی سلسله مراتبی از مؤلفه های نفس مزیتی مهم دارد و وی نشان می دهد که چگونه فضایل سنتی می توانند مورد تفسیر واقع شوند تا نسبت میان عقل و مؤلفه های کمتر عقلانی نفس را هدایت یا بیان کنند.
فیثاغورث بعدازسفربه مصروبابل گفته بودکه ریاضیات کلیدفهم جهان هستند واصول ریاضی اصول خوداشیاء میباشند وجهان یک ساختارریاضی دارد که اعداد وروابط ارقام درآن ماهیت واقعیات راتعیین میکنند وبرتمام جهان نظم وعدد حاکم هست.طبق نظراو خلاف نخستین فیلسوفان طبیعی- جهان ازماده تشکیل نشده بلکه ازفرم وعدد بوجود آمده واعداد وارقام فرم جهان هستند و دلیل تشکیل جهان اعداد وروابط ارقام است بخصوص عدد(یک)- چون هرعدد دیگری مجموعه ای است از رقم یک . چون آنزمان کوشیده شد تانظم واقعیات رابراساس ریاضیات تفسیر کنند ریاضیات توانست اززیر سلطه فلسفه آزاد شود.برای فلسفه دین والاهیات حتا تازمان کانت اهمیت اصول ریاضی غیرقابل صرف بود.فیثاغورث توانست نظریه ریاضی خودرا به موسیقی علمی وحرکت ومسیر ستاره گان درعلم نجوم نیز تعمیم دهد.اوغیر ازمفهوم عدد به طرح مفاهیم نظم و آهنگ نیز پرداخت.امروزه گفته میشود که بدون فیثاغورث خداشناسی هرگز به جستجوی مدارک و دلایل منطقی نمی پرداخت.
میان دو فرهنگ یونانى و رُمى باید تمایز قائل شد. اگر پرسش از پى فرهنگسازى است، آنگاه فرهنگ یونانى بیشتر مورد توجه ماست. در مورد سهم رُمىها، غیر از دو حوزهى حقوق و سازمان سیاسى و نیز یک امپراطورى جهانى که رد پاى خود را در حوزهى دریاى مدیترانه با تمامى اسطورههایش برجاى گذاشت و در حافظهى مردمان این منطقه نقش بست (و این را به هیچ وجه نباید دستکم گرفت)، باید از دین مسیحیت نیز نام برد که بر بستر همین فرهنگ رُمى فرارویید و بسیارى جوانب منفى و مثبت از خود باقى گذارد.