همۀ ما «بینوایان» را با حسی نوستالژیک دوست داریم و گویی نمیتوانیم چهرۀ کوزت را، که با لباسهایی مندرس مقابل عروسک مورد علاقهاش ایستاده است، فراموش کنیم. هیچ کس ژان والژان، و ژاور و خانوادۀ تناردیه را فراموش نمیکند و حتی گاه کسی که را مدام در حال کار و تلاش است و سختی میکشد کوزت مینامد. دختران بدجنس تناردیه با قیافههای زشت و لوسشان همیشه در خاطرمان است، یادمان نمیرود که ژان والژان فقط به جرم دزدیدن یک نان نوزده سال از عمرش را در زندان سپری کرد. پس از گذر زمانی طولانی هنوز هم بینوایان برای همه زنده است و در خاطرها ماندگار؛ گویی گذر زمان نتوانسته است از اهمیت و ماندگاری آن در ذهن مردم جهان بکاهد.