هرمان هسه در رمانش با نام «سیذارتا» به شرح زندگی دو جوان برهمن پرداخته است. شخصیت اصلی رمان که سدهرتها نام دارد همراه با دوستش گوویندا پیش مرتاضان میرود و بعد از مدتی روانه دیدن بودا گوتاما میشود. سدهرتها برخلاف دوستش مرید بودا نمیشود و تعلیمات او را کافی نمیداند زیرا فکر میکند که دیگر به معلم نیازی ندارد. او از مرتاض بودن دست میکشد و به عشق جسمانی و پول جمع کردن رو میآورد.