بر زمینی لرزان از تنهایی، در روزگاری تلخ و سیاه که نان نیروی شگفت رسالت را مغلوب کرده و پبغمبران گرسنه و مفلوک از وعدهگاههای الهی میگریزند و برههای گمشده دیگر صدای هیهی چوپانها را در بهت دشتها نمیشنوند، در دیار تکیدهی قحطیزدهی خشکیدهای که خورشیدش سرد است و برکت از زمینهایش رفته و سبزهها به صحراهایش خشکیده و ماهیان به دریاهایش خشکیده و خاک مردگانش را دیگر به خود نمیپذیرد، در زمانهای که دیگر کسی به عشق نمیاندیشد، و دیگر کسی به فتح نمیاندیشد، و دیگر هیچکس به هیچچیز نمیاندیشد، در سرزمینی که راههایش ادامهی خود را در تیرگی رها میکنند، و خون بوی بنگ و افیون میدهد، و زنهای باردار نوزادهای بیسر میزایند و گاهوارهها از شرم به گورها پناه میبرند، در جهان بیتفاوتی فکرها و حرفها و صداها، در جهانی شبیه به لانههای ماران، در جهانی پر از صدای حرکت پاهای مردمی که همچنان که تو را میبوسند در ذهن خود طناب دار تو را میبافند، در میان آدمهای پوک، آدمهای پوک پر از اعتماد که دندانهایشان وقت جویدن سرود میخوانند و چشمهایشان وقت خیره شدن میدرند، در میان جنازههای خوشبخت، جنازههای ملول، جنازههای ساکت متفکر، جنازههای خوشبرخورد، خوشپوش، خوشخوراک؛ فروغ بینهایت تنهاست، خودش تنهاست، اتاقش تنهاست، حیاط خانهاش تنهاست، درخت حیاط خانهاش، تکدرختی تنهاست، دنیایش دنیای تنهاییست.
آدمیزاده در تمام درازنای تاریخ چشم به راه یاری های فرابشری بوده و برای خیزش رهایی بخشندگان بزرگ فرا زمینی انتظار کشیده است. رهایی بخشندگانی که او را از بن بست های سیاه نجات بخشند و رهگشای راهش به سوی روشنایی، رهایی و رستگاری باشند. این انتظاری تاریخی است که تمام فرهنگ های جهانی- از ابتدای پیدایش فرهنگ و تمدن بر این زمین خاکی تا امروز- آن را تجربه کرده و به عنوان نیرویی توان بخش همیشه آن را در اوج رویا ها و بر فراز آرزوهای خویش پرورده اند. اساطیر تمام قوم ها و آیین های کهن سرشارند از این انتظار. بشر همیشه در آرزوی زندگی در بهشت برین زمینی بوده و این آرزو را با انتظار کشیدن برای رهایی بخشندگانی آرمانی در ذهن خود پرورده است، رهایی بخشندگانی که او را از تاریکی ، بیماری ، ستم و بیداد، نکبت و فلاکت، تبهکاری و شرارت، پستی و زشتی، پلیدی و پلشتی، و از همه مهم تر، از مرگ نجات دهند، شر نیرو های اهریمنی را از سر او کم کنند و روشنایی و رستگاری را به او هدیه بخشند: بشارت بخشندگان بزرگ- رهانندگان بزرگ- رهگشایان بزرگ، آنان که روشنایی و داد و زیبایی و والایی و پاکی و نیکی را برای بشر به ارمغان خواهند آورد و او را از ورطه تیره روزی ها نجات خواهند بخشید.
یکی از ویژگیهای بارز و چشمگیر فلسفه در سدهی نوزدهم میلادی گرایش نیرومندش به نظامسازی بود. در این سده اغلب فیلسوفان کشش شدیدی به ساختن نظامهای کلی فلسفی نشان میدادند و به جای ایدهی تحلیل کردن مقولهها، فکر ترکیب کردن آنها و ساختن یک مجموعهی منظم و نظاممند فلسفی ذهنشان را پر کرده بود.