نیکولاس مالبرانش ( ۱۷۱۵- ۱۶۳۸) کشیش فرانسوی، نخستین عقل گرا بود که نظریه اخلاقی منسجم و مشخصی را وضع نمود. عقل گرایان معتقد بودند که با انجام تحقیقاتی که جنبه تجربی و توصیفی داشته باشد؛ نمی توان در باب طبیعت انسانی به نظریه ای متقن و مستحکم دست یافت. اینان معتقد بودند که تجربی گرایی در فلسفه، بیثبات و فاقد ریشه عقلی و منطقی است. و پیروی از تجربه و اثبات گرایی فلسفه و اخلاق را به سرمنزل مقصود رهنمون نخواهد گشت.
جامعه علمی، بنا به نظر عقلگرایان دارای روش علمی است، ولی ناعقلگرایان وجود چنین روشی را منکرند. در این مقاله وجوه اختلاف نظر عقلگرایان و ناعقلگرایان با اشاره به چهرههای اصلی این دو جریان توضیح داده شده و سپس دیدگاههای آنان درباب عقلانیت بیان شده است. پوپر ازجمله عقلگرایان و کوهن ازجمله ناعقلگرایان است که دیدگاههای آنها به اجمال بیان شده است. جامعه علمی عقلگرا تصور میکند واجد روش علمی است. این روش علمی را “منطق توجیه” به وجود میآورد. منطق توجیه، فنی است برای ارزیابی عینی مزیتهای نظریههای علمی. برخی مدعیاند منطق توجیه، منطق کشف را نیز شامل میشود، یعنی در کشف نظریات جدید به دانشمندان کمک میکند. برای مثال دیدگاه یک عقلگرا مانند کارل پوپر (K. Popper) نسبت به علم این است که میگوید: “تاریخ علم مانند تاریخ تمام تصورات بشری، تاریخ خوابهای تعبیر نشده، سرسختیها و خطاها است. امِا شاید علم تنها فعالیت بشری باشد که به طور نظاممند مورد نقّادی قرار گرفته و غالباً تصحیح شده است؛ در حالی که در سایر زمینهها تغییر وجود دارد ولی به ندرت پیشرفت است.”