در سالیان اخیر پژوهشهای بسیاری حول تطبیق و مقایسه اندیشه ملاصدرا و متفکران معاصر غربی به انجام رسیده و میرسد. برغم آنکه ملاحظاتی چند در این نوع مقایسه وجود دارد و دو فضای فکری متفاوت غرب و فرهنگ اسلامی_ ایرانی نحوه این مقایسهها را با مشکلاتی مواجه میسازد ولی خود این کنکاشها نشان از اموری چند دارد: اولاً، به ظرفیت باز اندیشه ملاصدرا اشاره دارد که میتواند پا به پای بسیاری از نگرشهای نوین مطالب بسیاری را برای عرضه ارائه نماید. ثانیاً، اگر تاریخ اندیشه بشر را جریانی بدانیم که در جهت روشنترشدن بسیاری از تاریکیهای ذهن بشری یک تأثیر و تأثر متقابل را مینماید (بدون آنکه ارزشگذاری تکاملی برای آن داشته باشیم) آنگاه به این نظر میرسیم که این مقایسهها خود برخاسته از آن است که با ظهور اندیشههای جدید بسیاری از اندیشههای پیشگفته، وضوح و عمق خویش را مینمایانند. بدینصورت است که وقتی با تلاش اندیشمندان جدید در بازنمودن یا طرح عمیقتر مسائلی خاص از نادانستههای بشری میشویم، میتوانیم در پرتو آن عمق و تیزبینی آراء حکمت متعالیه صدرایی را بیابیم. ثالثاً، این آراء و نظریات جدید موجب میشوند که اندیشمندان نوصدرایی در ادامه مسیر حکمت او به راهیابیهای جدید برای انسان معاصر دست یابند. اما هرچه باشد این مسیری متمایز نخواهد بود بلکه استفاده از غنای پیشین پیشتاز آن یعنی ملاصدراست.