گذار از فرد به جامعه، گذارى است در آن واحد ناگزیر و خیالین. انسان ها به ناگزیر درون فرهنگ ها زاده مى شوند و هرچند فرهنگ از خلال یک فرآیند طولانى مدت از اجتماعى شدن و یا اکتساب، شکل مى گیرد که تقریباً در سرتاسر زندگى انسان ها ادامه دارد، اما واقعیت حضور انسانى در کنش ها ى اجتماعى- فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و غیره حضورى «فردى»است و فردى باقى مى ماند. در نتیجه جامعه نیز کمابیش مفهومى خیالین است و خیالین باقى مى ماند. البته در اینجا بیش از آن که از «فرد»، مفهوم فلسفى و مدرن آن را که با «سوژه» انطباق دارد، در نظر داشته باشیم، «فرد انسانى» در رویکرد و معناى انسان شناختى آن را در نظر داریم. «انسان» موجودى است پیش از هر چیز «زیست شناختى» و ناگزیر به تبعیت از فیزیولوژى و بیولوژى خویش.