بنابر آموزه و تعلیمات دین زرتشتی از میان سه زمان گذشته، حال ، آینده ، دو زمان حال و آینده دارای اهمیت فوق العاده است و این موضوع به نظرم مورد توجه تمام ادیان و فرهنگهای جهان است بالاخره تکلیف هبوط انسان در این کره خاکی و هدف از آمدن و ماندن و رفتن چیست و چه توجیهی می تواند داشته باشد و در باور دینی ایران باستان در طول زمان حال نیروهای اهورامزدا و اهریمن دائماً در حال تضاد و کشمکش هستند و در نهایت منجر به شکست اهریمن خواهد شد و برای همیشه دست اهریمن از دامن مخلوقات کوتاه می گردد و پیروزی و تسلط را برای اهورامزدا فراهم می سازد.
افسانه، یکى از دستاوردهاى ماندگار ادب شفاهى است که تصویر روزگارانى مه آلود، در تاریخ را براى ما شفاف مى کند، روزگارانى که انسان تهى از نوشتارهاى معمولى این زمانى، حاصل تجربیاتش را با زبان وسینه به سینه منتقل کرده است. اصطلاح افسانه اما، در ادب شفاهى با نام هاى دیگرى چون حکایت، روایت، نقل، قصه، سرگذشت و ... آمده است اما با مشترک بودن مشخصه هاى این آثار درمى یابیم که همه یک اتفاقند در چند نام.
شاید آسانترین و البته پر دردسرترین تعریف برای جریان کمدی رومانتیک در سینمای کلاسیک آمریکا ، بسنده کردن به این باشد ؛ تلفیق کمدی و رومانس !اگرچه می توان با قدری دست و دلبازی در عرصه ی ژانر ، تاریخ این شکل سینمایی را به " روشنایی های شهر / چاپلین " گسترش دهیم ولی بهتر است کمی مراقبت بیشتری لحاظ کنیم و ظهور این جریان را تا " یک شب اتفاق افتاد / فرانک کاپرا " به تعویق اندازیم چرا که " روشنایی های شهر " بیشتر از آن که تلفیقی هم نهادین از کمدی و رومانس باشد ، رومانسی با لحظاتی کمیک در روایت است.
یوهان ولفگانگ فون گوته را به جرات مى توان اولین پیشگام و آغاز گر «گفت وگوى فرهنگ و تمدن ها» نامید. او با آفرینش آثارى فراتر از زمان و مکان، گام در راه گفت وگوى واقعى با فرهنگ ها و تمدن هاى دیگر گذاشت، آن هم در روزگارى که اثرات منفى پیشداورى هاى قرون پیشین در میان عامه مردم و بخش بزرگى از نخبگان اروپایى هنوز از میان نرفته بود. با این همه نمى توان از تاثیرات اندیشمندان «عصر روشنگرى» بر افکار و آثار گوته غافل ماند. کسانى چون گوتهولد افرائیم لسینگ که با خلق درام «ناتان حکیم»، قلم بطلان بر مطلق گرایى نژادى و قومى و مذهبى کشید. لسینگ اعتقاد داشت که تنها زمانى بر پیشداورى هاى شوم و فاجعه آمیز ناشى از نابردبارى و تعصب مطلق گرایانه مذهب ها و ملت ها مى توان غلبه کرد که هر مذهب و ملت و نژادى، افزون بر احترام متقابل به دیگران، این بینایى و بصیرت را نیز داشته باشد که تنها از راه آزمون تجربى ایمان و اعتقادات خود و سرفراز بیرون آمدن از این آزمون است که مى تواند ارزشمندى و حقانیت آنها را به اثبات برساند. پیام نهفته در درام لسینگ را مى توان در یک کلام چنین خلاصه کرد: انسانى ترین ادیان، راستین ترین ادیانند.
مطالعه ادبیات اساطیری و بازخوانی اسطوره های های کهن می تواند بسیار آموزنده باشد، مشروط بر این که دوباره گرفتار همان اندیشه ها و ذهنیات دو جایگاهی نشویم، بلکه عناصری را که پیشینیان در پی آنها بودند باز شناسی کنیم و شیوه های رسیدن به آنها را در جهان معاصر بجوییم. مقصود از ذهن دو جایگاهی، ذهنی است که یک سو در رویارویی با جهان و طبیعت قرار دارد و از سوی دیگر اندیشه های پیشینیان خود را یدک می کشد و هیچگاه نمی تواند به پردازش آزادانه و مستقیم داده های دریافتی از حواس پنجگانه خود نائل گردد. ذهن دوجایگاهی همواره سایه ای از ادراکات دیگران را به همراه دارد که به خود او تعلق ندارد، بلکه به او افزوده شده است و او خواسته یا ناخواسته آنها را به عنوان بخشی از ادراکات و دریافت های خود پذیرفته است.
مدارک تاریخی مربوط به تمدن مصر به ۳۱۰۰ پیش از میلاد مسیح برمی گردد. به نظر می رسد که آینه در مصر یک دارایی ارزشمند و پر استفاده بوده و کارکرد نمادین داشته ست.پیش از ساخته شدن آینه های فلزی و شیشه ای، نخستین آینه چهره نما، آب بود. اما قطعا نگریستن در این آینه کار چندان ساده ای نیست. زیرا فرد برای دیدن چهره خود مجبور است از بالا به سطح آب نگاه کند.ضمن اینکه هرگز نمی تواند اندام و پوشاک خود را به شکل تمام قد ببیند.دشواری اصلی آب افقی بودن آن است.مصریان در عصر ماقبل شاهی توانستند آب را از سطح افقی به عمودی بچرخانند! آنان لوحه های سنگی را بر دیوار نصب می کردند و بر آن آب می پاشیدند.این لوحه ها تابناکی و شفافیتی همچون شیشه داشتند.
نقد فمینیستی بر آفرینشهای هنری گذشته، تولیدات هنر فمینیستی در دوران ما را متأثر ساخته و حال و هوای جهان هنری را دگرگون کرده است. تغییراتی که دنیای هنری قرن بیستم را به تصرف درآوردند. شاید بیش از هر چیز این هنرهای تجسمی بود که دستخوش تغییر و موضوع بحثهای فلسفی، خاصه در تعریف هنر و تفسیر سنتهای مسلط پیشین شد. چالشهای فراوان این حوزه از این حقیقت سرچشمه میگرفتند که تولیدات هنری معاصر بیشتر به نیت ویران کردن یا رد کردن ارزشهایی خلق شدهاند که معرف هنر قدیم بوده است. در اوایل و نیز اواسط قرن بیستم، افراطیگریهای دادا و پاپ آرت، بیش از سایر گرایشها، هدف پرسشهای فلسفی بود.
داریوش بر آن شد تا پایتختی بزرگ و با شکوه بوجود آورد. و از آنجاکه پارس برای هخامنشیان سرزمین مهم و در حکم سرزمین مادری محسوب میشد در نتیجه وی پایتخت خود را در دامنهی کوه رحمت مشرف بر جلگه وسیع و پهناور مرودشت که دارای پیشینه تاریخی و تمدنهای کهن بود، قرار داد. تختجمشید در واقع یک پایتخت و کاخ تشریفاتی بوده که تنها برای اجرای مراسمی خاص از جمله مراسم مهم و ملی نوروز یا اقامتهای موقت از آن استفاده میشد.
تشکیل باورهای اسطوره ای در ذهن مردم به عهد باستان باز می گردد، زمانی که یکتا پرستی هنوز رواج نداشت و دین به مقوله ای تجریدی بدل نشده بود. در اسطوره های جهان خدایان، قهرمانان و شیاطین بی شمار ند و تا به امروز آثار آنها را در ادبیات، نقاشی، پیکر تراشی و حتی برخی مناسک دینی می توان دید. در گذشته اسطوره چارچوبی بود که هویت و تاریخ مردمان را در بر می گرفت. این که یونانیان خدای جنگ و خدای عشق داشتند دارای اهمیت است زیرا خدایان بیشتر در قلبها و آرزوها می زیستند تا در واقعیت؛ آنها تمایلات پنهانی و آمال مردم را می نمایاندند، آمالی که از زندگی مادی فراتر می رفت. در این جستار کوتاه بعضی از حکایتهای اساطیری را در رابطه با اروتیـسـم نقل کرده ام که خود به قدر کافی گویا هستند.
پازولینی را باید از جمله سینما گران آوانگارد، جنجالی و بحث برانگیز در جامعه ی جهانی سینما به حساب آورد. دهه ی ۶۰(۱۹۶۰)زمانه ی ظهور این نابغه ی سینمایی است، در طول این دهه او به زبان و ساختار سینمایی مختص به خودش رسیده بود، فضایی که از هیچ زمینه ی سینمایی پیش از خود الهام نمی گرفت بلکه از هنرهای پیش از خود بهره می برد؛ از ادبیات فولکور و موسیقی خاص خودش. او از جمله معدود سینماگران آن بازه ی زمانی-جغرافیایی بوده است که کمتر به پروسه ی سینمایی اثر توجه داشت و بیشتر توجه خود را معطوف هدف و محتوی می کرد.