پوپولیسم(populism)یا «مردم انگیخته گی»؛ در مقوله آموزه های سیاسی وآنگونه که «هربرت شیلر» تشریح می کند بر این فرض اولیه استوار است که عامه مردم؛ افرادی ناآگاه،منفعل و فاقد قدرت تشخیص اند ،از سوی دیگر وجه مشخصه یک پوپولیست میل به« دیده شدن» برای آنانی است که بیشتر مجذوب «جذابیت بصری مبتنی بر احساسات» هستند تا «تحلیل ذهنی»به عبارت دیگر مردم انگیخته گی ارایه تصاویر خوب برای آنانی است که «خوب نمی بینند» .
ناخودآگاه و مردم انگیختگی رسانه ای :: سعید علیخانی
در علوم سیاسی اصولا یک پوپولیست بیش از آنکه به انتشار افکار خویش یا ارایه ابعاد راهبردی خویش در زمینه سیاست و نظایر آن بیاندیشد، تمایل دارد که چهره وی با تحریک احساسات درونی وبه شکل نمایشی در برابر توده های عظیمی از مردم به نمایش در آید و همین مسایل کافی است تا مقوله رسانه – آنگاه که در اختیارقدرت و معتقدان به باوری پوپولیستی قرار می گیرد به ابزاری قدرتمند برای گسترش موقتی ! این باور در آید اما باید دانست که علاوه بر انگیزه های سیاسی ،وجهه ای تجاری و سودجویانه نیز وجود دارد که شاید چندان هم سیاسی نباشد و در اینجاست که بیش از مفهوم سیاسی پوپولیسم مفهوم اجتماعی «مردم برانگیخته گی»یا تحت الشعاع قرار دادن آنی مردم موضوعیت می یابد.
ویلسون برایان کی (Wilson Bryan Key )محقق امریکایی ،استاد دانشگاه دنوور ،همکار نزدیک مارشال مک لوهان (Herbert Marshall McLuhan ) – واضع عنوان دهکده جهانی- و یکی از نظریه پردازان رسانه؛ مجری طرحی تحقیقاتی با موضوع «عوامفریبی و هژمونی رسانه ای بر تفکر مصرفی »است که جامعه غرب به ویژه ایالات متحده را از این منظر مورد مطالعه خویش قرار داده است.هرچند پرفسور«برایان کی » پیش از این نیز در کتاب خود با عنوان فریب ناخودآگاه«subliminal seduction» روش های مختلف فریب بصری در آگهی های تبلیغاتی را مورد بررسی قرار داده بود، اما آخرین کتاب وی که به شکل مختصر می توان عنوان آن را « بهره برداری از ســکـ..س در وسایل ارتباط جمعی »نامید (۱) بواسطه آنکه روش های ناپیدا و غیر ملموس استفاده از هیجانات جنسی در جذب مشتریان کالاهای مصرفی یا جذب هواداران نحله های سیاسی را با نگاهی موشکافانه تحلیل کرده است به نوع خود تجربه ای جدید است.
نویسنده در این کتاب معتقد است که بسیاری ازاشخاص ،آگهی های تبلیغاتی،اخبار و حتی فیلم ها و سریال های تلویزیونی به شکل عمدی براساس محورها و موضوعاتی معرفی یا تولید می شوند که در ناخودآگاه تکوین یافته مخاطبین (از دوران کودکی تا امروز)موضوعی جاافتاده و آشنا تلقی شوند.
روانکاوانه و عوامفریبی
زیگموند فروید(Sigmund Freud )روانشناس برجسته اتریشی در نظریه «روانکاوی »خود معتقد است :« هنر به حس لذت جویی بشر این امکان را می دهد؛ آن دسته از خواسته هایی را که به دلایل مختلف – خواه اجتماعی و خواه اخلاقی و فردی- برآورده نشده اند ،متجلی سازد و از این روست که سمبل ها و ایماء و اشاره های موجود در یک اثر هنری براحتی عواطف واقعی بشر را برمی انگیزاند» زیرا هنر به تعبیر فروید؛ برزخ میان عالم واقع و عالم تخیلات و تمنیات است.پرفسور« برایان کی»نیز- با استناد به دیدگاه فروید – در نظریه رسانه ای خود با عنوان«فریب ناخودآگاه » seduction) Subliminal) فرآورده های رسانه ای – به ویژه تبلیغات تجاری– سیاسی و فیلم ها – را به جای مفهوم هنر- به تعبیر فرویدی- آن قرار می دهد و به صراحت اعلام می کند که مراحل بلوغ دهانی،حسی ،جنسی و اودیپی مخاطبان دستمایه تولید فرآورده های رسانه ای است .بنا برآنچه فروید در نظریه خود می گوید :«بخش مهمی از شاکله شخصیتی انسان در سال های کودکی شکل می گیرد و ترس و ناکامی و نگرانی ها ی انسان در مراحل بعدی، بی ارتباط با دوران کودکی نیست »و به زعم« برایان کی »همین مساله به شکل غیر مستقیم و پنهان از سوی رسانه ها برای تسلط بر ذهن مصرف کننده مورد استفاده قرار می گیرد.
زیگموند فروید، در ابتدا تئوری خود را بر این اصل بنا نهاد که انرژی جنسی یا« لیبیدو» Libido یا «غریزه زندگی»، تنها منبع نیروده فعالیت های بیولوژیکی انسان است بعد از جنگ اول جهانی، فروید لازم دانست تا غریزه دیگری را نیز در نظر بگیرد. او این غریزه را «تاناتوس»Thanatos یا«غریزه مرگ» نامید. تاناتوس ،منبع تامین انرژی برای تمایلات غریزی انسان به خشونت است. باقی غرایز انسان به صورت ترکیبی از این دو ظهور پیدا می کنند.
آنگونه که فروید در نظریه خود اعلام می کند (Freud, Sigmund 1920, Beyond the Pleasure Principle. )،ساختار شخصیت انسان سه گانه است. فروید شخصیت را به سه بخش نهاد ، خود و فراخود تقسیم می کند. از این سه قسمت، خود، آشکار است و دو بخش دیگر یعنی «نهاد»و «فراخود» پنهانند. ما همراه «نهاد»مان زاده می شویم. نهاد، بخش بسیار مهمی در شخصیت ماست زیرا بعد از تولد، ما را به سمت رفع احتیاجات ابتدایی می برد. فروید عقیده دارد که نهاد بر اساس اصل کامجویی بنا شده است. به عبارت دیگر، نهاد،در سنین خردسالی فورا آنچه را که لذت بخش می داند، بدون توجه به شرایط می خواهد . منبع انرژی نهاد، لیبیدو و تاناتوس است و« برایان کی »معتقد است؛ هالیوود – به عنوان یکی از صنایع سود آور جهان- با فیلم هایی که دارای سکانس های سکس و خشونت هستند، روی«نهاد» سرمایه گذاری های فراوانی کرده است .
در ۵سال بعد از تولد، کودک بیشتر و بیشتر با دنیا برخورد می کند و بخشی دیگر از شخصیت تکامل پیدا می کند. فروید این قسمت را «خود »نامیده است. خود، رویه بیرونی شخصیت و آن چیزی است که جهان خارج، از ما می بیند. خود را اصل واقعیت شکل می دهد و بر اساس رویکردی واقع گرایانه به سمت دنیا و دیگران، تکامل می یابد. خود این را درک می کند که دیگران هم نیازها و خواسته هایی دارند و مهم تر از آن، کامجویی باید در شرایط مناسبی انجام شود و لذت بردن در شرایط نامناسب می تواند آسیب رسان باشد.
در سن پنج سالگی، در انتهای مرحله فالیک یا نرینگی ،« فراخود» شکل می گیرد. آنچه فراخود را شکل می دهد، عقده اودیپ (در زنان عقده الکترا) است. عقده ای که کودک با برخورد با آن، احساس شرمساری و بد بودن می کند.فراخود، بخش اخلاقی شخصیت است و محصول اجتماعی شدن است. طبق نظریه فروید، بیشتر چیزهایی که انسان در زندگی اش تجربه می کند، تحریکات و هیجانات نهفته، باورها و احساسات در سطحی هشیار و خودآگاه در دسترسش نیست. بیشتر چیزهایی که ما را به حرکت در می آورد، در ناخودآگاه ما مدفون شده است.عقده هایی که توسط «خود» واپس زده می شوند (به دلیل تضادهایی که در قسمت قبل به آنها اشاره شد)، از یاد نمی روند بلکه در ناخودآگاه ما پنهان می شوند و عمیقا زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهند( امیالی چون سکس ،قدرت طلبی ،در کانون توجه دیگران بودن،تملک و خشونت از این دسته اند). دسترسی مستقیم به ناخودآگاه ممکن نیست. این بخش، بخش پنهانی است که در سایه قرار دارد.به دلیل تعارض نهاد با فراخود و خود، ناخودآگاه به گونه ای ظهورمی کند تا ازقضاوت و سرکوب دور بماند. تمام آنچه که ما به آن آگاهیم، در خودآگاه ما قرار دارد. خودآگاه بخش بسیار کوچکی از ماست. به عبارت دیگر در هر زمان، ما از بخش بسیار ناچیزی از آنچه شخصیتمان را می سازد، آگاهیم. بیشتر آنچه هستیم، مدفون و دور از دسترس است.
در مقایسه با دو قسمت گفته شده، بخش دیگری وجود دارد که« نیمه ی آگاه» نامیده می شود. این قسمت به فعالی خودآگاه نیست اما مانند ناخودآگاه هم دور از دسترس نمی باشد.در نیمه آگاه نیز، چیزهایی مدفون شده اما می توان با جستجو آنها را بیرون کشید. برخی از خاطرات کودکی یا نام بهترین دوستان دوران مدرسه، در نیمه آگاه ذخیره شده است. این سه بخش را می توان به کوه یخی تشبیه کرد که در آب شناور است. آبی که اطراف کوه را گرفته تمام چیزهایی است که ما تجربه نکرده ایم و به شخصیت ما اضافه نشده است. در این کوه یخ، خود، رابط بین قسمتهای مختلف است و بر همین اساس با آنچه امروز هیپنوتیزم نامیده می شود می توان به لایه های پنهانی ذهن دست یافت .
سـ…کـــ…س در سیاست و بیسکویت
پرفسور« برایان کی» با الهام از یافته های نظریه فروید برای تبیین بیشتر نظریه رسانه ای خود می گوید :« هر رسانه ای در جهت منافع خود سعی در القای پنهان آن چیزی دارد که در ناخودآگاه مخاطب داری سابقه است و این موضوع می توان موضوعات متنوعی چون ســ..ک..س ،قدرت،تبعیت،خشونت و…باشد».او ادامه می دهد:« برای مثال واژه s-e-xرا در نظر بگیرید ، استفاده صریح و آشکار این واژه چندان اخلاقی نیست اما برای بهره مندی از تاثیر آن و ارتباطی که ناخودآگاه مخاطب با این تمنای سرکوب شده برقرارمی کند، در فیلم های سینمایی ،تبلیغات و نظایر آن به شکل مخفی و حرفه ای بکار برده می شود و جالب آنکه این ترفند حتی در جوامعی که بکارگیری این واژه در حوزه محرمات قلمداد می شود نیز بکار گرفته می شود».
پرفسور برایان کی در در فصلی از کتاب خود به رمزگشایی ازهزاران اعلان تبلیغاتی و سیاسی دست می زند که از پوستر انتخاباتی برخی نامزدهای نمایندگی کنگره در ویرجینیا تا محصولات تجاری و حتی عکس های خبری را در بر می گیرد و نقطه مشترک همه این تصاویر- مانند تصاویر جمجمه یا مکعب های یخی و رنگ های صورتی و سرخ- آن است که مفهوم پنهان شده در تمامی آنها جزو مفاهیم ممنوعه ای چون ســکــس یا مرگ( خشونت و قتل) هستند که مخاطب در دوران تکامل شخصیتی خود به دلیل فشار فراخود امکان بروزدادن آنها را نیافته است .پرفسور برایان کی برای واکاوی یکی از اینگونه تبلیغات ها به سراغ شرکت بیسکویت سازی «ریتز»ritz می رود و نشان می دهد که چگونه در لبه خارجی این بیسکویت با درج تناوبی و ریز نقش حروف متشکله واژه « سکس» ،سعی شده است تا ضمن جلب کنجکاوی مصرف کننده ،نوعی حالت لذت جویانه، تناقض وکشف معما را به او القا و در نهایت نیز ذهن او را درگیر یکی از قدرتمندترین انگیزه های پنهانی بشر کند.
مثال دیگری که در این کتاب زده می شود ، روش های خامی است که در سینما مورد استفاده قرار می گیرد تا گرایش و هیجانات درونی انسان نسبت به مقوله هایی چون وحشت و مرگ را برانگیزاند (از جمله این فیلم ها می توان به فیلم جن گیر« the exorcist » ساخته ویلیام فردکین«friedkin William» محصول ۱۹۷۳ اشاره کرد) .
عوامفریبی در حوزه سیاست
عمده ترین وجه تمایز یک بینش پوپولیستی آن است که سعی می کند به شکل مستقیم احساسات مخاطب را تحت الشعاع خود قرار دهد ،چنین رویکردی در دنیای سیاست وقتی با بازار قدرتمند رسانه همراه شود البته سازوکارهای ویژه خود را نیز می طلبد.سیلویو برلوسکنی در ایتالیا برای نشان دادن چهره ای جذاب و زنانه پسند تر مو می کارد ، چروک زیر پلکهایش را با عمل جراحی برطرف می کند و ابایی از این ندارد که رسانه ها مطلع شوندکه وی به یک بازیگر فیلم های مستهجن ابراز علاقه کرده و آرزوی ازدواج با وی را در دل پرورانده است .سرکوزی نخست وزیر فرانسه با یک مانکن – که از قضا تصاویر ی بعضا غیر اخلاقی از او کاملا در دسترس است – ازدواج می کند و پوتین در قبال خبر بی پایه ازدواج مجددش با یک ورزشکار زیبای روسی ترجیح می دهد تا مدتی سکوت کند تا جذابیت های جنسی این خبر تاثیر مثبت خود را در میان توده مردم حفظ کند.
نشان دادن چهره ای قدرتمند و یا عجیب و منحصر به فرد و نه لزوما زیبا (نظیر آنچه نرها در طبیعت برای جلب توجه ماده صورت می دهند)نیز از جمله مصادیق مورد استفاده در گرایش های پوپولیستی است . «جرج بوش»، همواره به هنگام راه رفتن دستها را مانند ورزشکاران پرورش اندام دور از هم نگه می دارد ،«کلینتون» مثل یک چکاوک نر سعی می کند در هر مناسبتی ساکسیفون خود را به دست بگیرد و قطعاتی را بنوازد و« یولیا تیموشنکو» نخست وزیر اوکراین نیز با مدل خاص موی خود، ناخودآگاه هوادارنش را به شدت به چالش گرفته است. این تلاش پنهانی البته فقط در داشتن چهره زیبا خلاصه نمی شود و برخی دیگر نظیر «موشه دایان» وزیر جنگ اسبق اسراییل – با چشم بندی که او را شبیه دزدان دریایی می کرد- سعی می کنند بیش از زیبایی ،مخاطب را متوجه «خاص بودن» خود کنند .
پوشش سیاستمداران نیز از جمله حربه های پوپولیستی است که در رسانه ها نمود عینی یافته است و این خصلیت مرز مشخصی ندارد و در بیشتر نقاط و جهان کم و بیش وجود چنین گرایش هایی در میان برخی سیاستمداران را می توان یافت .جلوه فروشی رسانه ای و پوپولیستی غالبا به گونه ای است که از نظر مخاطب «خاص وعجیب» جلوه کند و توانایی ارتباط با ناخودآگاه مردم را داشته باشد و در اینجاست که نوع پوشش، نوع غذا خوردن و حتی نوع تفریح سیاستمدار توسط دوربین ها ثبت و ضبط می شودو در ایجاد تصویری جذاب از آنها نقش مهمی ایفا می کند.مجله «ساینتیفیک آمریکن ماین»scientific american main در ویژه نامه ای که به بررسی این موضوع با حضور روانشناسان و تحلیلگران سیاسی به چاپ رسانده است به این نتیجه می رسد که نحوه پوشش روسای جمهور نقشی اساسی در تثبیت شخصیت آنان به عنوان یک راهبر کاردان در اذهان عمومی دارد.
الکس هاسلام ، (Alex Haslam )استاد دانشگاه اکستر به عنوان کسی که بر این جنبه سیاستمداران تحقیق فراوانی انجام داده است؛ زمانی گفته بود:«به نظر من جرج بوش و تاچر بیش از دیگران از این جنبه روانشناختی در پوشش خود بهره برده اندو عکس هایی که از این دو منتشر شده به خوبی این را نشان می دهد . شما بوش را در همه جور تیپ می بینید و این یعنی القای یک رییس جمهور همه فن حریف و تاچر که به نظر من نوع حرف زدن نحوه آرایش مو و حتی راه رفتنش نمایانگر یک انگلیسی قدرتمند بود… این سیاستمداران که من می دانم متخصصینی در این زمینه به آنها مشاوره می دهند، همواره سعی می کنند به مردم نشان دهند که مثل آنها فکر می کنند و جزیی از فرهنگ عمومی کشورند».
پوپولیسم رسانه ای و فرجام آن
آنچه گفته شده نمایی کلی از ترفندهایی است که در حوزه رسانه و با جوهره ای پوپولیستی صورت می گیرد ،امام باید دانست ،باوجود گستردگی این فعالیت ها و نیز سیر تناوبی آن در دهه های مختلف ،پوپولیسم حتی در صورت رسانه ای خویش نیز به دلیل فقدان ارزش های بنیادین و تعریف شدن در چار چوب ذائقه فصلی توده ها پدیده ای گذراست و اگر چه ممکن است در مقاطعی دستاوردهایی موقتی داشته باشد اما از منظر روانشناسی سیاسی با برآورده کردن بصری یا کلامی خواسته های مدفون در ناخودآگاه مخاطبان –به تعبیر فرویدی اش- پس از مدتی این سخن ها و تمنیات «مگو» را به سطحی کاملا آشکار انتقال داده و جذابیت های ممنوعه خویش را برای مخاطب از دست خواهد داد بنابر این با قاطعیت می توان گفت که پیشبرد اهداف سیاسی و یا اقتصادی بر اساس محور قراردادن احساسات، لاجرم مزایایی موقتی و کوتاه مدت داشته و با گذشت زمان به راهبردی کاملا بی نتیجه و اثر تبدیل خواهد شد.
۱-The Clam-Plate Orgy and Other Subliminals the Media Use to Manipulate Your Behavior