به یقین، زبان مهمترین، جامعترین و بدیهی ترین عنصر عقلانی ارتباط است. عقلانی، بدان دلیل که قابل «چرا» یی می باشد و به پرسشهای پیرامون آن با همان عنصر می توان پاسخ داد.
عناصر پایه گذار رسانه های عقلانی، همه گیر، شفاف و قابل توضیح اند، بطوریکه در مفروضات ارتباط ، به عنوان «امر بدیهی» محسوب می شوند.
این نوشتار علاقه مند است «زمینه اجتماعی» زبان گفتگو را بررسی کند و چگونگی قابل درک و معنی شدن زبان را دریابد.
امروزه زبان در «زمینۀ اجتماعی» فقط برای سخن گفتن بدون ارزش عمیق به کار می رود و زبان، منحصراً برای خودش استفاده می شود. فرهنگ عمومی در زبان روزمره، ارزش و معنا را فراموش کرده است و در آن «سطح، ظاهر، رویه و سبک، شکل و شیوه، سر به هوا بودن، بی قیدی، لاابالی گری، شوخی، کنایه و دست انداختن به بهای از میان رفتن عمق، باطن، محتوا، جوهر، ماهیت، مفهوم، معنا، جدیت، دقیق بودن و…سیطره یافته اند.»
در چنین فضایی « کیفیاتی چون استعدادهای هنری، صداقت، همبستگی، انسجام، جدیت، اعتبار، اقتدار، اصالت، واقع گرایی، عمق و ژرفای فکری و فرهنگی و روایتهای قوی در معرض تضعیف و فروپاشی قرار می گیرند.» و اینگونه زبان در یک «زمینۀ اجتماعی» تهی از محتوا و ماهیت به یک نظم انتزاعی از گویش معنی شناسانه نزدیک می شود. اگر بخواهیم نگاه ظریفتری داشته باشیم، با تمامی این دگردیسی ها، شاهد یکنوع همگرایی زبانی هستیم و رویش زبان معیار توانسته است تا حدودی حساسیت تعدد گویشهای محلی را بکاهد.
البته جهان آرمانی انسان معمولی، در ادبیات شفاهی، گویش های عامیانه و شوخی ها آشکار می شود و برداشتی یکسره زمینی از انسان را در برابر ادراک رمز آمیز قرار می دهد.
در واقع، آنچه از نظر برخی اندیشمندان، “منش حیوانی، زبان است”، گاهی تصوراتِ انسان معمولی ست از آزادی!
ضمنا توجه به بن مایه های روانشناختی زبان گفتاری و انواع مکالمات نیز خالی از لطف نیست. زبان توده ها گاه گستاخ، بی پرده، قشری و در جهت شکستن تابو ها ست که می تواند حاکی از تضاد های طبقاتی، فقر، فشار روانی، جنسی و … باشد که به مثابه ی نوعی اعتراض پنهان و خشم سرکوب شده است و درین جا زبان گفتار، حتی در حد یک ابزار تخلیه ی روانی تنزل می یابد، این حالت گاه در برخی از شعارهای بدون عمق و اندیشه، نیز به خوبی قابل رویت و بررسی است.!
زبان برای قابل درک و معنی شدن به کارکردی وسیعتر از تصویر سازی نیازمند است و چه بسا نتواند خود به تصویر تبدیل شود. واژه ها بایستی ابزارگونه، وسیله ای برای هدفهای گوناگون ارتباط و مفاهمه باشد. تنها در این وضعیت «گفتمان موجب پیشرفت و بازتدوین خود میگردد» و به موقعیت و وضعیت خود که «دال بر آگاهی مبتنی بر نظم یا ساختار عقلانی مفاهیم» است، نزدیک می شود.
به گفتۀ ویتگنشتاین «زبان یک هنر اجتماعی است» و ما قبل از ثقیل کردن واژه ها و ترکیبات باید فهم عمومی از معانی را به یک نقطۀ مشترک برسانیم. این مساله باعث میشود تا «فرا گرفتن معنی یک لغت، شبیه یاد گرفتن یک قاعده از روی مثالهای عینی و واقعی» باشد. با این تعریف «معنی هر واژه عبارت خواهد بود از استفاده و کاربرد آن در زبان». کلمات تنها مواردی که در خدمت استفادۀ خاصی از ارتباط و مفاهمه قرار بگیرند، به درستی استفاده شده اند.
دریافتن کاربردهای عملی و واقعی زبان و گستراندن آن در زمینۀ اجتماعی ما را از سردرگمی در حیطۀ زبان و گفتگو خارج می سازد و ما را از دو راهی
1- مفهوم آکادمیک واژه ها و ترکیبات و
2- مفهوم سطحی و عامۀ کلمات ،
به سوی راه سومی که شناسایی کاربرد واژه ها و ترکیبات در زبان است، رهنمون می کند. تنها در این صورت زبان از تصویر سازی خارج و به نقش خود بعنوان پل ارتباطی اندیشه ها و نگرشهای گونه گون نزدیک میشود و یک آگاهی جمعی از ساختار عقلانی مفاهیم متبلور خواهد شد.
* با سپاس از الهام جم زاد به سبب اصلاح این یادداشت