نخستین کار دیلتاى متمرکز بر مباحثى است که در کتاب مقدمه اى بر علوم انسانى (۱۸۸۳) مطرح ساخت. نکته اصلى این مساعى فکرى این عبارت اوست که «هیچ خون واقعى در رگهاى فاعل شناساى (Knowing Subject) مطرح شده از سوى لاک، هیوم و کانت جریان ندارد.» دیلتاى تمایل دارد که تجربه هاى انسانى را همان گونه که در زندگى هاى روزمره واقعى انسانها وقوع مى یابد، بررسى کند. او برخلاف بسیارى از اندیشه وران پیشین آدمها را موجوداتى در درجه اول عاقل و عقلانى نمى داند، بلکه آنها را توأمان موجوداتى صاحب اراده، احساس و فکر به شمار مى آورد، گرچه به نسبتهاى مختلف در زمانهاى گوناگون.
با خواندن دست نوشته ها و تقریرات اندک فردید، این اندیشه به ذهن متبادر می شود که وی مغلق و آشفته سخن می گفته است. با چشم پوشی از طرز لحن گفتاری او، می توان گفت فردید مردی انقلابی، ناآرام و به قول خود چپ گراست؛ چراکه او به پیشرفت تاریخ و ظهور و تجلی یکی از اسماء الله در هر یک از برهه های آن باوری عجیب دارد. لذا بر این عقیده است که نباید تن به اوضاع وهله یی داد. به نظر راقم این سطور، فردید اعتقاد چندانی به تساهل و تسامح ندارد (در هیچ زمینه یی) و حتی صریحاً با آن به مخالفت برمی خیزد. وی در سیر تفکر خود به سه مبدأ (که در متن مقاله نیز ذکر خواهد شد) تمسک می جوید که ظاهراً برجسته ترین مبدأ، تفکر مارتین هیدگر است.
در این نوشتار سعی بر آن است تا با گام های کوتاه بر سیر و پیدایش ماهیت فلسفی هرمنوتیک از پدیدارشناسی به پدیدارشناسی هرمنوتیکی قدم برداریم.
کاوش کیفی نامی است برای جنبشی فرمالیستی که در اوایل دهه ۱۹۷۰ به صورت آکادمیک آغاز شد. این جنبش دربرگیرنده انتقاداتی اخلاقی، سیاسی، روش شناختی و معرفت شناختی از تحقیقات علمی، اجتماعی در رشته های علمی و نظام های فکری بود که متوجه استراتژی های تحقیقاتی پیمایشی، همبستگی آماری، آزمایشی و شبه آزمایشی بودند. غالباً، دعواها و منازعات گروه های دانشگاهی بر سر معنا و ارزش کاوش های کیفی، مباحثات وسیع رشته های روانشناسی، جامعه شناسی، انسان شناسی، مطالعات زنان، تاریخ و ادبیات درباره اهداف، ارزش ها و اخلاق کارهای فکری را منعکس می کنند.