نیما چهرهای هنوز معاصر است نهفقط به اینخاطر که او نقطه آغاز منطق شعری تازهای در شعر فارسی است و یا نهفقط به اینخاطر که او زبان شعری را از قیدوبندهای بیجا آزاد کرده است. فراتر از اینها، شعر نیما نقطه گشایشی است که از پی آن امکانهایی تازه پیشروی ادبیات ایران قرار گرفته است. نوع نگاه نیما به شعر آغاز نوعی تفکر و اندیشه جدید در باب ادبیات و هنر در ایران است. نگاهی که هم برآمده از شناخت او از سنت ادبی فارسی است و هم نتیجه آگاهی از جریانهای هنری و ادبی معاصر جهان. در نگاه نیما، شاعر معاصر کسی است که بهجز شناخت ادبیات قدیم و جدید، از وضعیت تاریخی و اجتماعی خود هم شناخت داشته باشد. نیما برداشت و درکی مشخص از اجتماع و محیط زندگی خود داشت و بهعبارتی دارای تحلیلی مشخص از وضعیت اطرافش بود. او معتقد بود که «در هنر من سرگذشت ملت من حس میشود» و این همان ویژگی است که در شعر چند چهره شاخص شعر معاصر فارسی که از پیروان نیما بودند هم دیده میشود.
نیما صورتگر لحظه های خوب و ناخوب است. او می بیند و دست روی درد و بی دردی می گذارد- درد و بی دردی که یا حس نمی کنیم و یا تحمل گزندگیش را نداریم و به فراموشیش می گذاریم. نیما، اما آنها را به یاد می سپارد و به تصویر کلام می کشد و آنها را با شعرش فریاد می کند...
شعر را از هر نقطه که آغاز کنیم لاجرم به نیما خواهیم رسید؛ یعنی نیما ضرورت و تداوم جریانی ادبی و فرهنگی است که شعر ما آن را پذیرفته و در یک پروسه قابل تحلیل سبک ها و گونه های مختلفی را زایش کرد که نه تنها بر تفکر شاعران نوپرداز و خلاق امروز موثر افتاد، که زبان و فرم و زیبایی شناختی آثار شاعران نوقدمایی را نیز دستخوش تحولی مشهود نموده است . اگر چه گذشتن از وضعیت نیما غیر قابل باوری نیست ، همه آنچه در تحولات بعد از نیما رخ می دهد در بستر نظریه های نو اندیشانه و تحول خواهانه نیمایی است. نسل جدید به رغم ادعای عبور از نیما ، باز هم نیمایی گری هایی به سبک و سیاق خود دارد .
درمیان اندیشهورزان ما نیما تنها کسی بود که در تقابل سنت و مدرنیته تنها به بیان واماندگیهای فرهنگی و اجتماعی ما و عوارض ناشی از سنت بسنده نکرد، بلکه راه برون رفت از پوسته چغر سنت هزار ساله شعر را هم پیش روی ما قرار داد.
شعر نیمایوشیج گرانیگاه تعادلبخش سنت– مدرنیتهی ایرانی است که در آن سنتهای فرهنگی گذشتهی دور و نزدیک با چشماندازهای حال و آینده گره میخورند. دوران مشروطه، تنها مقطعی از حیات ادبی ماست که در آن شعر، از کلیشههای عرفانی مبراست. نیما با درک وجوب این ویژگی در شعر آزاد، مؤلفههای دیگری را نیز در کلاسیکپردازان ایران گلچین میکند و به آنها جواز ورود به مدرنیته را میدهد. او با چهل سال کار مستمر بر ادبیات سنتی، در همانحال که درمییابد "کوچهی کور" و بحران در شعر، زادهی بحران دیدگاه و زاویه دید استبدادی ماست، به کشف گوهرههایی هم میرسد که میداند در گذار از سنت به مدرنیته باید با ما همراه باشند.