در میان تمامى روشنفکران «جمهورى وایمار» آلمان (۱۹۱۹ - ۱۹۳۳) و دورهى مهاجرت، شادابى «والتر بنیامین» بیش از دیگران به قوت خود باقى است. اندیشهى رادیکال وى همچنان چالشگر است و تکانههاى فکرى وى تا به امروز بر گسترههاى فلسفه، نظریهى سیاسى، علوم رسانهاى و فرهنگى، تاریخ ادبیات و زیبایىشناسى اثرگذار ماندهاند. والتر بنیامین در ۱۵ ژوئیهى ۱۸۹۲ در خانوادهاى بسیار ثروتمند در برلین بدنیا آمد. نام کامل وى «والتر بندیکس شونفلیز بنیامین» (Walter Bendix Schönflies Benjamin) است که از سه خواهر و برادر، بزرگترین ایشان بود. پدرش بازرگانى بود که از راه تجارت سهام و حراج اجناس عتیقه ثروت قابل ملاحظهاى بهم زده بود. کودکى، دورهى مدرسه و تحصیلات دانشگاهى بنیامین، از یک دید جامعهشناسیک، بعنوان فرزند یک خانوادهى متمول آلمانى یهودى بسیار عادى طى شد. وى بعدها در نوشتهاى زیر عنوان «کودکى برلینى در حوالى هزارونهصد» با نگاهى ادبى به این کودکى نگریست، که چگونه با مراقبت و رفاه در خور توجهى در یک محلهى ویلایى برلین به نوجوانى فرارویید.
اریش کستنر در تاریخ ۲۳ فوریه ۱۸۹۹ در شهر درسدن بدنیا آمد و در تاریخ ۲۹ ژوئن ۱۹۷۴ در مونیخ دیده از جهان فرو بست. اریش کستنر به علت فعالیتهای سیاسی مجبور بود که نوشتههایش را غالبا با اسم مستعار منتشر کند، اسامی مستعاری که وی استفاده میکرد، عبارت بودند از: Melchior Kurtz ملشیور کورتس، Robert Neuner، روبرت نوینر و غیره.
هنگامی که رژیم نازی در هشتم مه ۱۹۴۵ رسما تسلیم شد، آلمان کشوری بود درهم شکسته و فلاکت زده. میلیونها جوانی که با فرمانهای جنون آمیز آدولف هیتلر و جلادان او به میدانهای جنگ رفته بودند، اگر در میدانهای جهنمی و باتلاقهای یخزده جان نداده بودند، در بازگشت به میهن، با ملتی گرسنه و منکوب و وحشتزده روبرو شدند. انبوه سربازانی که جوانی خود را در جبهههای طاعون زده و اردوگاه اسیران به باد داده بودند، در بازگشت با این حقیقت تلخ روبرو شدند، که آن بساط بهیمی یکسره بر پایه دروغ و فریب استوار بوده است...
روز ۱۶ اکتبر مصادف است با ۸۰مین سالگرد تولد گونتر گراس، چهرهای که با خلاقیت پیگیر ادبی و پس از نوشتن دهها رمان، داستان، نمایشنامه و مقاله بیتردید بارزترین نویسنده آلمان به شمار میرود. او در میهن خود تنها نویسنده نیست، بلکه با مواضع سیاسی استوار و اصول اخلاقی بی شائبهاش یک تنه به قطب فرهنگی نیرومندی در جامعه بدل شده است. برخی عقیده دارند که از زمان توماس مان تا کنون هیچ نویسنده آلمانی در داخل و خارج از کشور نتوانسته به چنین نفوذ و اعتباری دست یابد. منتقدان گراس او را روشنفکری نا آرام و سرکش میدانند که یگانه رسالت خود را خردهگیری از نارساییها و نارواییهای اجتماعی میداند، و ستایشگرانش او را یک مصلح اجتماعی پی گیر و سرسخت میدانند، هرچند که مواعظ اخلاقی او دیر زمانی است که دیگر برد و خریدار زیادی ندارد. اما همه، دشمن و دوست، در این عقیده هم نظر هستند که او امروز خلاق ترین نویسنده آلمان است و در آثار بیشمار او جامعه معاصر به تصویر راستین خود دست یافته است.