چیرگی نئولیبرالیسم اقتصادی از دهه ۱۹۷۰ به بعد، بار دیگر آموزه های لیبرال های اسمیتی را به آوردگاه جامعه شناسی اقتصادی و سیاست های اجتماعی کشاند و مجددا در ترازوی تقدم فرد و جامعه، قدرت را به نفع فرد سنگین کرد. نئولیبرالیسم دوگانه مردم و دولت را به نفع مردم (که به اشتباه مردم را به فرد فرد افراد جامعه تعبیر می کنند) تغییر می دهد. در این فراگرد، در مرحله اول عملا آزادی را به انتخاب عقلانی انسان اقتصادی در بازار فرو می کاهد و منجر به جامعه زدایی، هویت زدایی و سیاست زدایی می شود (که یکی از نتایج آن مرگ وجه انتقادی سیاست اجتماعی است). در مرحله بعد با برجسته کردن سوژه و فاعل خودمختار اقتصادی، فردیت را سرگرم شدن به حساب و سنجش درآمدهای فردی می داند و از خود زندگی اجتماعی انسان غافل می ماند. در نتیجه، شرایط بالقوه مساعدی را برای دلزدگی و بی تفاوتی اجتماعی فراهم می سازد. فروکاهیدن حجم بزرگی از مطالبات، واقعیات و تضادهای اجتماعی تحت امر سرمایه عملا میدان دادن به اقتصاد در برابر جامعه است؛ و از سوی دیگر نیز با تحمیل بی قید و شرط سوژه خودمختار راه را برای اراده گرایی بی محابا و سایکولوژیک باز می کند و ضربه مهلکی بر امر اجتماعی (جامعه) وارد می کند و دست به جامعه زدایی نامشروع خود می زند. ترکیب سایکولوزیک و سرمایه یک چیز است: تخریب جامعه یا جامعه زدایی یا تعلیق امر اجتماعی در برابر سرمایه و تحلیل های سایکولوژیک.
چارچوب اخلاقی نولیبرالیسم بهشدت متاثر از سنتهای محافظهکارانه جوامع غربی است. در لیبرالیسم کلاسیک نیز این آموزههای اخلاقی مشاهده میشد؛ اما در زمان خود نقشی مترقی در فرارفتن از قیدوبندهای دولتهای استبدادی وقت و آریستوکراسی موجود داشت. خواه در آثار اسمیت مانند «نظریه احساسات اخلاقی» و «ثروت ملل» و خواه در آثار معاصران فیزیوکرات وی به طور تلویحی و گاه به صراحت شاهد وجود یک گرایش محافظهکارانه متافیزیکی هستیم. آدام اسمیت وقتی از «دست نامرئی» سخن میگفت به صورت تلویحی نماد و نشانهای متافیزیکی را در نظر داشت؛ همچنان که فرانسوا کنه نیز بهطور مشخص اشاره میکرد که این «باریتعالی» است که خاستگاه اصل هماهنگی اقتصادی است. اما اگر به نولیبرالیسم، یعنی لیبرالیسم مبتنی بر اقتصاد نوکلاسیک، بازگردیم و نمایندگان آن را در نظر بگیریم، فونهایک پدر فکری نسل جدید لیبرالها تلقی میشود. وی نیز به لحاظ موضع اخلاقی جایگاهی کاملا محافظهکار و سنتی دارد. موضع محافظهکارانه وی به تفکرات ادموند برک فیلسوف انگلیسی قرن هجدهم بازمیگردد که حتی با انقلاب کبیر فرانسه هم مخالفت میکرد. هایک به دینامیسم بازار معتقد بود اما این دینامیسم را تنها در چارچوب قوانین و سنتها و نهادهایی میدانست که بخش عمده آنها تغییر نمیکنند «قواعد حتما ثابت یا غیرمتغیر نیستند، اما آنها بخشی از میراثی فرهنگی است که کموبیش ثابت است.»