شایسته سالاری(Meritocracy) به بیان ساده می تواند تعبیری از ایدولوژی "آنهایی که شایسته اند , موفق می شوند وآنها یی که موفق می شوند , شایسته اند.!" باشد. سابقه تاریخی چنین رویکردی را در اروپا(بعد از عصر روشنگری) میتوان در تفکرات فیلسوف بریتانیایی "جان استوارت میل" یافت. او که از طرفدارن سرسخت شاینده سالاری بود حتی معتقد بود : افراد تحصیلکرده می توانند امتیاز رای بیشتری نسبت به تحصیل نکرده ها داشته باشند.!
وینستون چرچیل در یکی از سخنرانیهای خود در مجلس عوام انگلیس گفت: "دموکراسی بدترین نوع حکومت است - باستثنای انواع دیگری که گاه و بیگاه تجربه شدهاند."! شاید بتوان این جمله زیرکانه چرچیل را به برادر دوقلوی دموکراسی یعنی " نظام سرمایه داری" نیز تعمیم داد. طرفداران " نظام سرمایهداری" قائل به این ادعا هستند که" نظام سرمایه داری یا همان کپیتالیسم بهترین نظام اقتصادی، اجتماعی از میان بدترینها است.!. امروزه حکمفرمایی این نظام اقتصادی را تقریبا در تمام ساختارهای سیاسی اقتصادی دنیا میتوان دید. هر کشوری ورژن مورد علاقه و نیاز خود از این نسخه تجویز شده در قرن ۱۶ را، در سرزمینش برپا کرده است. اما سوال اساسی که اینجا پیش میاید این است که : اگر "نظام سرمایه داری" بهترین است پس چرا هر روز شکاف بین فقرا و ثروتمندن در دنیا عمیق تر میشود.؟ گویا "کارل مارکس" تا حدود زیادی جواب این سوال را پیدا کرده بود!. شاید به جرات بتوان گفت که مارکس مشهورترین و سرسخترین منتقد "کپیتالیسم" در تاریخ است. هرچند که سیاهترین دیکتاتوریهای قرون ۲۰ و ۲۱ الهام گرفته از مانیفیست "مارکس" بوده است. از سوی دیگر شاید ساده لوحانه انگاری باشد اگر ما سعی کنیم تمام اندیشههای مارکس (منظور نویسنده تنها نظریههای اقتصادی ایشان می باشد) را یکجا و دست نخورده به زباله دان تاریخ پرتاب کنیم. مارکس معتقد بود که هرچند کپیتالیسم به نحو قابل توجهی میزان بهرهوری و تولید را بالا میبرد، اما در عین حال عوارض دردناک و اجتناب ناپذیری را به جامعه تحمیل میکند.