میان مردسالاری و آموزش به طور کلی و اعمال تبعیض جنسیتی در ورود زنان به دانشگاه به طور خاص، رابطه ی تولید و بازتولید[۱] وجود دارد. مردسالاری به عنوان نظام فراگیر سلطه بر زنان و سرکوب آنان، بر آن است که با تسلط بر ساخت و شیوه ی آموزش، یکی از مهم ترین فرصت های زنان برای تغییر در وضعیت فرودستی[۲] را سلب کند و از سوی دیگر سلب این امکان از زنان، با تحکیم فرودستی به کار مردسالاری می آید و آن را تقویت می کند. اهمیت این امر هنگامی افزایش می یابد که بدانیم بازتولید، یکی از چهار ساختار اصلی سرکوب زنانبه شمار می رود[۳]. از این منظر آموزش و پرورش توانمندترین روش برای اعمال قدرت مردسالاری است زیرا با جامعه پذیری به عنوان یکی دیگر از ساختارهای سرکوب در ارتباط است و مبنای آن به شمار می رود.
چند همسری یکی از مرزهای دنیای کهن و دنیای تغییر یافته کنونی است. توجیهات موجود در این زمینه همراه با سکون گذشته دفن شده است و زنده نگه داشتن آن حداقل با توجیهات گذشته مقدور نیست. تفکر مردسالار با تمام وجود در مقابل چند چیز مقاومت عجیبی از خود نشان می دهد. یکی از آنها چند همسری است. چند همسری بهره کشی جنسی دوران ماست. توجیهات آنها تایید انجماد فکری حاکمیت مردسالار فعلی است. حاکمیت مردسالار نه فقط به مفهوم دولت، که در معنای مجموع جامعه ما، از تفکر و اقتصاد و در نهایت دولت که حاکمیت را در مفهوم کلی آن شکل می دهند. راه های مقابله با تفکر مردسالار در ابتدا نشان دادن سیر تاریخی تکامل خانواده است و سپس نشان دادن تناقضات و اشتباهات فکری و روش شناختی آن. این قسمت آخر وظیفه ای است که به عهده اندیشمندان و به خصوص حقوقدانان است.