عناصرداستانی «سگ ولگرد» از خیلی از روان داستانهای دیگر صادق هدایت سادهتر است. حکایت سگ اصیلیست که صاحبش را گم کرده و در ورامین و اطراف آن سرگردان است. و از این و آن کتک میخورد و فحش و ناسزا میشنود. فقط یک بار از مسافری نوازش میبیند که اوهم پی کارش میرود و سگ را جا میگذارد. بالاخره سگ بیچاره از پا درمیآید و ناخوش وناتوان به انتظار مرگ عاجل مینشیند. لُبّ داستان به این سادگیست، ولی ارزش آن دقیقاً به تشریح ذهنیات آن سگ آواره و گرسنه و بیپناه است که نه فقط از کسی ترحم نمیبیند بلکه دائماً در معرض ستمگری و بی رحمیست.