از سال ۱۹۵۰، نظریه فرهنگ فقر (COP) در متون علوم اجتماعی ظاهر شده و به ستیزه با نظریات متعارض پرداخته است. این مفهوم که از سویی تعریف دقیقی از آن ارائه نشده و همچنین به طور گزینشی به کار برده شده است، غالبا به جای اینکه بر روی راه حل های سیستماتیک یا ساختاری تمرکز کند، توجیهی را برای سرزنش افراد (فقرا) به خاطر شرایط نامناسبی که در آن گیر افتاده اند فراهم آورده است. اگر بخواهیم تعریف صحیحی از این مفهوم ارائه دهیم باید بگوییم عواملی از قبیل دیدگاهها، ارزش ها و رفتارهای خاص (از قبیل تمایل برای داشتن یک افق برنامه ریزی کوتاه مدت) وجود دارند که این عوامل فقرا را از غیر فقرا متمایز می کنند و بعضی از این خصوصیات به دوام فقر در طبقه فقیر جامعه کمک می کنند. این مدخل بر روی شکل خاصی از فرهنگ فقر که از گذشته تاکنون در حیطه علم اقتصاد به آن پرداخته شده می پردازد و بخصوص در مورد نقش آن در اثر گونارمیردال توضیحاتی ارائه می دهد.