هگل جهان را جامعیتی میبیند و میداند، ازاندیشه (یا عقل یا خدا یا معنا) و برون شدگی آن. او این برون شدگی را عالم واقعیت میداند. از نظر او خدا یا عقل وجودی ایستا و ساکن نیست بلکه وجودی است که طی پروسه و فرایندی در حال جنبش است و تاریخ نمایش این برون شدگی وایده است.