سکولاریسم دیدگاهی است که مخالف حضور دین در عرصههای سیاسی ـ اجتماعی است. برداشتهای متفاوتی از این دیدگاه وجود دارد که در یک تقسیمبندی کلی میتوان آن را به «سکولاریسم افراطی» و «سکولاریسم معتدل» تقسیم کرد. سکولاریسم افراطی، اصالت و حقانیت دین را نفی کرده، آن را یک امر غیرالهی و حتی خرافی میداند؛ در حالی که بخش معتدل آن با پذیرش گوهر دین، قلمرو آن را صرفاً در چارچوب امور فردی تعریف میکند. دین به عنوان آیین زندگی تنها طریق مطمئن برای نیل به کمال و سعادت بشر است. دین اسلام برای تأمین نیازهای اساسی بشر احکام و معارفی ارائه داده است که نیازمند سلطه در مسائل سیاسی ـ اجتماعی است. علاوه بر کتاب و سنّت، تاریخ سیاسی اسلام نیز پیوند وثیق بین دین و دولت را نشان میدهد.
سکولاریزم واژه اى لاتینى است در فرهنگ غرب که در معانى گوناگونى از قبیل «جدا انگارى دین و دنیا»، «غیرمقدس و غیرروحانى»، «عقلانیت»، «علم گرایى و علم پرستى»، و «مدرنیزم» استعمال مى شود. واژه ژرمنى آن «Weltich» به معناى «این جهانى»، ناظر به دنیاى کنونى و مسائل مربوط به آن است. اولین بار این واژه به جریانى اطلاق شد که مطابق معاهده سال ۱۶۴۸ م وستفالى (Wes tphalia) کلیسا، بخشى از ثروت ها و سرزمین هاى تحت نفوذ خود را از دست داد. با گذشت زمان، سکولار در معانى جدید و گسترده اى به کار رفت که «جدا انگارى دین از عرصه سیاست، حکومت و اجتماع» در سده هاى اخیر، معناى شایع و متیقّن آن است. در دهه هاى اخیر، سکولاریست ها در به حاشیه راندن دین از صحنه اجتماع بسنده نکردند، بلکه با برداشتى جدید از سکولاریزم، آن را در معناى نفى و انکار اصل دین و آموزه هاى فراطبیعى به کار بردند.
پیش از داروین اندیشیدن درباره جهان زیر سایه فیزیک بود. اگرچه از بوفون به بعد، طبیعت زنده در اندیشه فیلسوفان پیوسته از اهمیت بیشترى برخوردار مى شد، اما تا پیش از آنکه زیست شناسى شاخه اى رسمى از علم شود، نتوانست به درستى سازمان یابد. و این مهم تا پیش از نیمه قرن نوزدهم رخ نداد. لازم بود ایده هایى کاملاً نو پذیرفته شوند، ایده هایى که از زیست شناسى مى آمدند و نه علم رسمى آن زمان و نه فلسفه هیچ یک آماده پذیرش آنها نبودند. پذیرش آنها انقلابى ایدئولوژیک نیاز داشت. و این همان طور که سرانجام معلوم شد، به راستى انقلابى بسیار بنیادى بود. این انقلاب در جهان بینى افراد عادى نسبت به آنچه در قرن هاى پیشین رخ داده بود، اصلاحات بیشتر و بنیادى ترى ایجاب مى کرد. علت آنکه این نکته معمولاً نادیده گرفته مى شود آن است که داروین را سنتاً فقط یک تکامل دان مى دانند. بدون تردید او تکامل دان بود اما در عین حال روشن است که این داروین بود که علم سکولار را بنیاد گذاشت. در دهه ۱۸۶۰ اصطلاح «داروینیست» توصیف کسى بود که منشاء فراطبیعى جهان و تغییرات آن را رد مى کرد. این نیازى به پذیرش انتخاب طبیعى نداشت. معرفى علم سکولار نخستین انقلاب داروینى بود.