با انتشار ققنوس نیما در سال ۱۳۱۶ تحول عمیقى در شعر فارسى آغاز شد که سنگ بناى کار را بر حفظ اصول اساسى سنن شعر فارسى و رعایت ذوق شعرى خوانندگان استوار کرده بود و شارع آن معتقد بود: «وزن صداى احساسات و اندیشه هاى ماست. مردم با صدا زودتر به ما نزدیکى مى گیرند... باید از حیث کلمات، شکل، وضع تعبیر، جمع بندى و خصوصیات زبان و همه چیز با مردم کنار بیاییم... مردم از مطالب روزمره و بى مزه و اعلاناتى که امروز به عنوان شعر در مطبوعات ما جا براى مطالب لازم نگذاشته اند عصبانى هستند.» [نامه هاى نیما _ نامه به شاملو] دو سال بعد دکتر تندرکیا با انتشار بیانیه «نهیب جنبش ادبى _ شاهین» راه و رسم دیگرى آغاز نهاد که بنیادش بر انکار دستاوردهاى تاریخى شعر فارسى [یکى از چند جریان شعرى بزرگ جهان] استوار بود. هر چند رفتار فرهنگى دکتر کیا به نظر سبک و غیرجدى رسید ولى امروز اگر به جریان شعر فارسى در دهه هاى اخیر تامل کنیم خواهیم دید او به حق بنیانگذار جریان تازه اى در شعر فارسى بود که هنوز هم عمده ترین توجه اش معطوف به حذف همه دستاوردهاى ارجمند شعر فارسى در طول تاریخ است.