اینکه فروغ شاعری عصیان گر است که به نقش خود و رنج خود پی برده او برای رهایی و رسیدن به بهار زیستن عصیان می کند و( جهان را زیبا می خواهدآنچنان که شایسته زیستن باشد) فروغ عشق و زندگی را تحقیر نمی کندیا برایش سوگواری نمی نماید بلکه به عقیده نگارنده این سطور با نفسی عمیق آنچه هست را کنار می زند تا به آنچه شکوه زیستن است دست یابد و در پرتو همین هاست که استمرار و همینطور بودن شعر وی به تفاوط خود دست یافته و جاودانگی را لمس می نماید.