یورگن هابرماس، آخرین بازمانده از اندیشمندان «مکتب فرانکفورت» و یکی از سرشناسترین شاگردان تئودور آدورنو، در ٨۵سالگی همچنان در گستره فلسفه نظری و بسط «نظریه انتقادی» پوینده و جستوجوگر است. موضوع و مضمون کتابها، مقالهها و سخنرانیهای سالهای اخیر هابرماس نشان از تیزبینی و دوراندیشی او در طرح مسایل مهم امروز و فردای جوامع بشری دارد. انتقادهای شدید او از مدیرانارشد بانکها و موسسات مالی و اقتصادی و سیاستمدارانی که بحران مالی سال ٢٠٠٨ میلادی را موجب شدند، نشان میدهد که این جامعهشناس و فیلسوف آلمانی در نظریهپردازیهای انتزاعی غرق نشده است و در مقابل رویدادهای مهم روز، واکنش نشان میدهد.
زندگی و حیات فکری لشک کولاکوفسکی (Kolakowski Leszek) شباهتی بسیار به سرنوشت آن بخش بزرگ از روشنفکران جهان در قرن بیستم دارد که در آغاز با شور و هیجانی توصیف ناپذیر، مجذوب و مسحور ایدئولوژی های اتوپیایی و آرمانگرایانه شدند و در جست وجوی ناکجاآباد، چنانکه کارل پوپر می گوید، «سرمست از رویای عالمی زیبا»، سر از برهوتی درآوردند که تنها جمود فکری و ویرانی فرهنگی و از هم پاشیدگی اجتماعی در پیش چشمانشان ظاهر شد. در میان اندیشمندان معاصر اروپایی که در نیمه دوم قرن بیستم میلادی کوشیدند تا با آرا و افکار خود بر تفکر فلسفی و حیات اجتماعی مغرب زمین تأثیرگذارند، نام لشک کولاکوفسکی از جایگاهی خاص برخوردار است.
فدریکو گارسیا لورکا در ۱۰ ژوئن سال ۱۹۳۶میلادی پای صحبت دوستً کاریکاتوریستً عاصی و بی پروای خود، «لوئیس باگاریا»۱می نشیند و این دو، از هنر و شعر می گویند و از ترانه های کولی ها و از معنای خوشبختی و درک این جهان و دریافت آن جهان. باگاریا یکی از بهترین و مشهورترین کاریکاتوریست های سیاسی آن دوران بود که با روزنامه «اًل سول» همکاری می کرد. گفت وگوی باگاریا با لورکا هم در همین روزنامه منتشر شد.
یکی از پرسش هایی که در گفتمان عدالت همواره مطرح بوده است این پرسش کهن است که «آیا احساس عدالت خواهی احساسی موهوب است یا مکسوب؟» به عبارتی دیگر آیا عدالت طلبی ما ذاتی و مادرزادی است یا رفتاری اکتسابی و آموختنی؟ در واقع آنچه ما به عنوان «حق» یا «ناحق» درک می کنیم و سعی داریم آنها را از هم متمایز کنیم، در درجه اول به ارزش های اجتماعی بستگی دارد. بنابراین امری اکتسابی است که ما در اجتماع فرامی گیریم. این سخنی تازه نیست و سقراط نیز عدالت را در کنار دانایی، شجاعت و خویشتنداری، فضیلتی می داند که چون هر هنری می توان آن را از طریق عادت و تمرین آموخت.