در ایران کهن چهار عنصر مقدس وجود داشت؛ آب؛ باد؛ خاک و آتش. چهارشنبه سوری جشنی است که همانند سده و آذرگان با آتش پیوند دارد. چهارشنبه سوری یکی از جشن های بزرگ و کهن آریاییان است؛ جشنی که تا امروز اهمیت و جایگاه خود را نزد ایرانیان حفظ کرده و در غروب دل انگیز چهارشنبه پایان سال جملگی ایرانیان را به سرور و نشاط دعوت می کند. به طور کلی جشن های ایرانی یک پیام بزرگ و مهم برای ایرانیان دارد و آن اینکه رسوم و آداب تمدن ایران برای همه زمان ها و مکان ها زنده و پویاست و مشمول گذر زمان و مکان نمی شوند. «سوری» واژه یی پهلوی به معنای سرخی است. آتش افروزی در چهارشنبه پایان سال موجب شده است این رسم دیرین و کهن به این نام مشهور شود. سوری همچنین نماد گرمی است که با آمدنش سرما و سختی و خشکی زمستان را محو می سازد و نوید آمدن بهار را می دهد.
چگونه میتوان خود را در معرض هدایت قرآن قرار داد؟ این پرسشی است که مرحوم آیتالله طالقانی در آغز تفسیر پرتوی از قرآن با خواننده مطرح میسازد. آنچه در پی میآید، بخشی از پاسخ آن پیر فرزانه به همین پرسش است. همچنان که در پایان این نوشتار آمده، خوانند ارجمند درمییابد که آن بزرگمرد این کتاب شریف را در زندان و به واقع در نامناسبترین مکان برای تحقیق و تألیف نگاشته است.
پانیکار خود را صددرصد هندو و هندی و صد درصد کاتولیک و اسپانیایی توصیف می کند و تحقق چنین تألیفی را حاصل زندگی دینی می داند اما دین در مقام تجربه و نه ایدئولوژی. به عقیده او آن روزگار که ادیان می توانستند به خلوت باشکوه خود پناه ببرند سپری شده است. فی المثل در اروپا مردمان دیندار نمی توانند وجود میلیونها خارجی با فرهنگهای مختلف را که اکنون در اروپا زندگی می کنند نادیده بگیرند. دیگر نمی توانند این واقعیت را نادیده بگیرند که در سه چهارم سیاره ما مسیحیت دین غالب نیست. از همین رو باید گفت وگو وجود داشته باشد اما سؤال این است که چه گفت وگویی؟ پانیکار به گفت وگوی درون دینی و تجربی و نه گفت گو در سطح صرفاً نظری و الهیاتی قائل است و می گوید: «تا وقتی که من پذیرنده نباشم و نبینم که دیگری دیگری نیست بلکه جزیی از خودم است که به من کمال وسعت وجودی می بخشد وارد گفت وگویی واقعی نشده ام. در واقع گفت وگوی درون دینی واقعی در خودم آغاز می شود و بیشتر عبارت است از تبادل تجربه های دینی تا آموزه ها و اعتقادات نظری. اگر از این مبنا شروع نکنیم هیچ گفت وگوی دینی ممکن نیست.» پانیکار ضمن رد معنویت گرایی های سطحی و کاذب می گوید که گفت وگویی که مدنظر اوست گفت وگویی وجودی عینی و همدلانه است.
روز پنجم اسفند، (=اسپندگان) در ایران باستان روز «زن» بوده است که زنان در این روز از شوهران خود هدیه میگرفته اند. ابوریحان بیرونی در کتاب «الملل و النحل» که از سپندارمد به عنوان فرشته و ملائک نام برده است مینویسد: «اسفندارمد ماه روز پنجم آن روز اسفندارمد است و برای اتفاق دو نام آن را چنین نامیدهاند و معنای آن عقل و حلم است.» او می افزاید: «در زمانهای گذشته این ماه به ویژه این روز عید زنان بوده و در این عید مردان به زنان بخشش مینمودند و هنوز این رسم در اصفهان و ری و دیگر شهرهای پَهله وجود دارد که به فارسی به آن مردگیران میگویند».
آیین دائو (تائو) یا دائوئیسم یکی از دو سنّت مذهبی ـ فلسفی کهنسال چین است . سنّت خواندن آیین دائو و آیین کنفوسیوس از آن رو است که این دو بیش از آنکه دین و مذهب بهمعنایی که خوانندگان سامی ادیان میپندارند، باشد، یک روش زندگی هستند. آیین دائو در ردهبندی مذاهب در آن دسته مذاهب جا میگیرد که ماکس وبر آنها را ادیان اقشار روشنفکر میخواند. دائو خود نیز بهمعنای "طریق" و "راه" است.
توفیق داریوش به سرکوبى شورش مغان، اگرچه براى معابد سخت خونین و پرهزینه نشان مى داد، اما به آنان فهماند که از پاى درآوردن «مزدیسنا» و باورهاى زرتشت، از بیرون و به طور علنى نه تنها دشوار که غیرممکن است. این تجربه پرهزینه به آنها آموخت، براى از پاى در آوردن دینى همچون مزدیسنا که رفته رفته پیروان فراوانى را به خویش جذب کرده تنها با نفوذ به داخل و متلاشى کردن این باورها از درون امکان پذیر و به واقع تنها راه باقى مانده براى آنان به حساب مى آمد. لذا عزم خود را براى به اجرا گذاشتن این تنها راه باقى مانده جزم کردند. به رغم تاکیدات پیامبر به عدم نیاز به کاهن و مغ در راه انتشار دین، این قشر با تحمیل خود و دستگاه دینى شان بر مردم، اجراى مراسم دینى، سرودها و ادعیه و... را به دست گرفته، به آرامى و آهستگى توانستند پیروان را به حضور خود در دین عادت دهند و با سوءاستفاده از بخش هایى از آموزه هاى زرتشت که متعلق به دوران خود پیامبر و در حقیقت سرودها و ادعیه هاى پیامبر در ستیز با همین کاهنان و مغان به شمار مى رفتند، نظر پیروان دین را به خویش و دستگاه دینى مغان جلب نمایند.
هنگامی که علوم انسانی به ایران آمد، با زمینههای علمی و فکری ما بیگانه بود و هیچ جا و معنایی نداشت، ولی به هر حال، علمی بود که در جهان متجدد پدید آمده بود. این علم جغرافیا نمیشناخت، بلکه جهانی بود و به همه جا میرفت. علم جدید مثل تجدد در خود نیروی گسترش دهندهای داشت و بنابراین در برابر آن مقاومت وجهی نداشت. البته اقتباس درست علم با نقد صورت میگیرد و در این صورت، اقتباس آن نه تنها عیب نیست، بلکه هر چه باشد، مایه شرف است. مهم این است که دانشجو بداند چه میآموزد و برای چه میآموزد.
اینجا آتن است؛ مهد دموکراسی، سرزمین دولتشهر، زادگاه اندیشه. همان چشمه ساری که رود بیکران آن کران تا کران مغربزمین را مشروب کرده است. سال ۳۹۹ قبل از میلاد، هنوز بیش از چهار قرن مانده تا آن ناصری بهدست رومیان و یهودیان محاکمه و سپس بر دار شوند. اینجا نیز محاکمهای برپاست. آیا دزدی است که محاکمه میشود؟ مستبدی است که ستونهای دموکراسی و آزادی شهر را تهدید میکند؟ تاریکاندیشی است که فلسفه درخشان سرآغاز تمدن بشری را به چالش نشسته؟ نه! این سقراط است؛ آموزگار اخلاق، کسی که زندگیاش را وقف آموزش جوانان کرده است. پایبند به اخلاق، به قانون و به خدایان. اما دریغا که زعمای شهر قدرش را نشناختند و او را به فساد و بیدینی متهم کردند. خود وی اتهامش را اینگونه خلاصه میکند «سقراط رفتاری خلاف دین پیش گرفته و در پی آن است که به اسرار آسمان و زمین پی ببرد. باطل را حق جلوه میدهد و این کارها را به دیگران نیز میآموزد»...
هندوستان از گذشته های دور سرزمین عجایب جهان بوده است و در چند دهه ی اخیر بسیار مورد توجه جهان غرب قرار گرفته است به طوریکه امروزه تمام اطلاعات مربوط به تمدن و ادیان و افسانه های هند در سایتهای اینترنتی بسیاری قرار گرفته و کتابهای مذهبی و تاریخی آن به زبانهای گوناگونی ترجمه شده است.در چنین شرایطی باعث تاسف است که ما ایرانیان با وجود داشتن تمدنی مشترک با هندوستان, اطلاعات اندکی از این سرزمین در اختیار داریم. هندوستان با بیش از ۱ میلیارد جمعیت, دموکراسی ترین کشور جهان سوم است و مردمی خونگرم و مهربان دارد.۹۹% از جمعیت هند را هندوان( پیروان هندوییسم) تشکیل می دهند.از آنجا که آیین هندو غالبترین مذهب هندوستان است و آشنایی ما با این آیین چندان زیاد نیست, در این مقاله به بررسی مختصری از مقدسات هندو و قوانین آن می پردازیم.
هنر اولیه بیزانس، هنر دنیایی دگرگون شده است. مسیح به آن چه ما هستیم، بدل شد؛ همان گونه که ما میتوانیم به آن چه اوست، بدل شویم (آتاناسیوس). این هنر، تصویرسازی صرف نیست. با ظهور هنر اولیه بیزانس، ما با تصویرهایی جذاب و ناشیانه روبهرو نمیشویم که به دلیل جایگاه ویژه آنها در حافظه مسیحیان، جادویی داشته باشند که احساسات ما را برانگیزند. در اینجا، هنری هست که با خلاقیت و نیروی زیبایی شناختی، نظارهگر را به طور کامل، از هر گونه شور و احساس تاریخ مدارانه که ممکن است احساس کنیم، جدا نگاه میدارد.