آنچه به شکل فرقه ای خاص با عنوان معتزله در اندیشه اسلامی معرفی میشود، به فرقهای برمیگردد که واصل بن عطا در بصره تاسیس کرد (۱۳۱-۱۰۵)و در عهد هشام و دیگر خلفای اموی و در دوره عباسی تداوم یافت. در این دوران فتوحات اسلامی به رکود رفته بود و مسلمانان در شهرها مستقر شده بودند. در آغاز اسلام، مسلمین در شبه جزیره عربستان ایمانی ساده داشتند و در مساله وحی چون و چرایی نمیکردند. اما اعراب که دست به فتح کشورهای دیگر زده بودند، به خواست خود رسیدند و بر تمدنهای بزرگ آن روزگار تسلط یافتند. آنچه به دیگر مسلمان انگیزه فتح و استیلا بر سایر ممالک را تزریق میکرد، احساس برتری دینی شان بر سایر ادیان بود. بعد از جنگهای فراوان و تسلط یافتن بر سایر کشورها، حفظ مرزهای فتح شده در اولویت بود. اگرچه با تصاحب ثروت ممالک اشغالی سپاه کافی برای حفظ مرزها و جلوگیری از شورشها فراهم آمده بود، اما به هر حال آنچه پشتوانه این استیلا بود، صبغه دینی و اعتقادی داشت. با آنکه کشورهای دیگر با اعمال قدرت خلع سلاح شده بودند، اما به هر حال نظام حاکم برای اثبات هویت خود باید پاسخگوی اندیشههای قدیمیتر آنها میبود.
سدهیِ شانزدهم روزگارِ شگرفی ست که در آن چیزی به نام اروپا و تمدنِ اروپایی با قدرت و شکوهی بیمانند از دلِ جهانِ قرونِ وسطایی زاده میشود. نیروهایی که از سدهیِ دوازدهم رفته-رفته بر هم انباشته شده و از سدهیِ چهاردهم با رنسانسِ ایتالیا سخت فشردهتر شده بودند، در این سده نیرویِ زایایِ خود را از سویی در شکافتنِ سینهیِ اقیانوسها به دستِ دریانوردانِ بیباک و ماجراجو برایِ یافتنِ «سرزمینهایِ ناشناخته» نمایان میکرد و، از سویِ دیگر، در جنب-و-جوشِ شگرفِ نقاشان در هنرآوری با شگردهایِ تازهیِ نمایشِ چشمانداز، و نیز فهمِ نویافتهیِ علمی بر بنیادِ مشاهده و تجربه و ذهنِ کنجکاو در پیِ هر گونه کشف و اختراع. در این دوران بود که اروپا این نام را به خود گرفت و به «اروپایی بودنِ» خود در برابرِ دیگر تمدنها و فرهنگهایِ بشری آگاه شد. اروپاییان در مقامِ کاشفانِ خطرپیشه کرهیِ زمین را در دریا و خشکی پیمودند. پیشاهنگیِ ماجراجویانِ اروپایی در شکافتنِ سینهیِ اقیانوسها و پیمودنِ قارههایِ دیگر و دستاندازیهایِ استعمارگرانه سببِ «کشفِ» دیگر فرهنگها و تمدنها شد، و از آن جا هشیاری به خود و تاریخ و فرهنگِ «اروپاییِ» خود و احساسِ برتری و سرفرازی از آن. و در این پهنهیِ تازهیِ جنگِ قدرت بود که دولت-ملتهایِ نوخاستهیِ اروپایی، بریتانیا و فرانسه و هلند و اسپانیا و پرتقال، بر سرِ سروری بر اقیانوسها و سرزمینهایِ نویافته به رقابت و ستیز برخاستند. همچنین، در همین دوران بود که مشاهدهگریهایِ جهانگردانه در بارهیِ شگفتیهایِ زندگانیها و فرهنگهایِ بشری در این سو و آن سویِ عالم و همسنجیِ آنها زمینهیِ پیدایش و پرورشِ علومِ انسانی را نیز فراهم کرد.
ادبیات سرگذشت پرفراز و نشیب زندگی جوامع بشری است که درقالبهای گوناگون شعر، داستان، رمان، نمایشنامه، تئاتر، فیلم، سینما، نشریات و... به نمایش درآمده، هویت خویش را بر مخاطب خود آشکار میکند. هنرمندان خلاق عرصههای گوناگون این هنر، با به کار جستن اندیشههای آرمانی و انسانی خویش و نیز خلاقیتهای ویژه هنری خود، بر آنند تا بازتاب زندگی اجتماعی، فردی، فرهنگی، سیاسی و هنری و... مردمان عصر خویش رابه تصویر بکشند و در لابهلای آن، خواستهها، افتخارات، اندوهها و دلتنگیهای بشری را به نمایش بگذارند. شناخت، ارزیابی و معرفی کیفیت این آثار از سویی موجب لذت بیشتر از متن در ذهن خواننده خواهد شد و از سوی دیگر منجر به ساخت جامعهای بر پایه اندیشه، تفکر و خواستههای معقول بشری میگردد در این میان نگارش داستان و پرداختن بدان در قلمرو ادبیات فارسی جایگاه ویژه و در خور دارد. در این مقاله به بررسی آثار منیرو روانی نویسنده زن معاصر کشورمان میپردازم.
یکی از پرسشهایی که پژوهشگران فلسفه همواره در باب آرای ابونصر فارابی مطرح میکنند، این است که چگونه میتوان طرح واره وجود گرایی در فلسفه را در نگاهی انضمامی به حکمت نظری و عملی در سیاست متصل ساخت. فارابی که در فلسفه سیاسی خود نگاهی آسیبشناسانه به زیست واره انسانی دارد، بستر سقوط و انحطاط اجتماعی و به تبع آن سیاسی را در فاصلهگرفتن از معیار " خرد " میداند و به همین سبب، ضعف و زوال در جامعه را عدول از سنجش گری در جامعهای میبیند که از منظر جامعهشناسانه، ایستارهای ارزشی و نیز ایستارهای حسی. روانی در بسیاری از تصمیمگیریها و تصمیمسازیها بر عقلگرایی چیره میشوند و او در حکم یک فیلسوف با تاکید بر نسبیت سنجی میان امر معلوم و امر محتوم، تقسیم بندی عقلانیت به عقل معاد و عقل معاش را راهکار فهم عمیقتر و موثقتر راهبرد سیاسی تبیین میکند و پیدایش دو مفهوم "کمال" و سعادت در تبیین زیست عالمانه انسانی در واقع ماحصل همین رویکرد اوست.
جوامع در حال توسعه به دلیل دوره گذار (مدتدار) رسیدن به دوران توسعه یافتگی با مولفه ها،موانع و چالشهای عملی ،”بحران پنجگانه» بایندر و آلموند یعنی،«بحران های هویت،مشروعیت،مشارکت،نفوذ،توزیع» برمیخورند. وجود هر کدام از آنها پازلی را تشکیل می دهد که راه دشوار گذار به اصلاحات و مولفه های توسعه را دریابیم...