هنر اولیه بیزانس، هنر دنیایی دگرگون شده است. مسیح به آن چه ما هستیم، بدل شد؛ همان گونه که ما میتوانیم به آن چه اوست، بدل شویم (آتاناسیوس). این هنر، تصویرسازی صرف نیست. با ظهور هنر اولیه بیزانس، ما با تصویرهایی جذاب و ناشیانه روبهرو نمیشویم که به دلیل جایگاه ویژه آنها در حافظه مسیحیان، جادویی داشته باشند که احساسات ما را برانگیزند. در اینجا، هنری هست که با خلاقیت و نیروی زیبایی شناختی، نظارهگر را به طور کامل، از هر گونه شور و احساس تاریخ مدارانه که ممکن است احساس کنیم، جدا نگاه میدارد.
تئودور آدرنو در نظریه زیبایى شناسى به اکسپرسیونیسم بسیار بیشتر از امپرسیونیسم، سمبولیسم و سوررئالیسم پرداخته است، اما این به معناى شیفتگى نیست. فهرست مجموعه آثار آدرنو که زورکمپ آلمان منتشر کرده نه فقط از حیث کثرت آثار بلکه از حیث تنوع موضوعات حیرت آور است. فلسفه بخشى از این موضوعات است. مطالعات فرهنگى، نقد و تفسیر آثار آهنگسازها، نظریه هنرى، فلسفه موزیک، تحقیقات بینارشته اى با اولویت جامعه شناسى و روانشناسى، نقد فرهنگ و یادداشت هاى حجیمى درباره ادبیات از جمله این موضوعات هستند.
دکتر ملکشاهی اگر چه سنت قدیمی شرح نویسی را امتداد می داده اما شیوه شرح نویسی او تفاوت هایی با شیوه قدما داشته و در تنظیم شروح خود از استانداردهای جدید نگارش نیز بهره می برده که این خود علاوه بر افزودن به ارزش شرح او آثار قدما را به عنوان یک کتاب درسی درآورده و در دسترس فلسفه آموزان قرار می دهد . به عنوان نمونه هایی از این ویژگی های بارز می توان به تنظیم نمایه از مصطلحات و توضیح مختصر آنها در پایان کتاب و همچنین بیان آرای دیگر حکما در مورد هر یک از مباحث اشاره کرد . شروح دکتر ملکشاهی عموماً از نوع غیر مزجی است یعنی مانند شرح قطب رازی که از همین گونه است ، یک قسمت یا یک پاراگراف را آورده ، ترجمه نموده سپس به ایجاز و به روشنی آن را شرح می دهد . این نوع شرح در مقابل نوع دیگر یعنی شرح مزجی قرار می گیرد که در آن چند لغت و جمله آورده شده و شرح داده می شود .
آلـبـر کـامـو (۱۹۱۳-۱۹۶۰) نویسندهی شاخص فرانسوی که در الجزایر متولد شد. والدین کامو کمابیش پرولتاریا بودند و مدتها در محافل روشنفکری با تمایلات انقلابی شرکت میکردند و علاقهی بسیاری به فلسفه داشتند. کامو در سن ۲۵سالگی به فرانسه آمد. ورود او به فرانسه کمابیش با اشغال فرانسه به دست آلمان نازی مصادف شد؛ کامو به جنبش مقاومت پیوست و پس از آزادی فرانسه تا مدتی مقالهنویس روزنامهی لوکومبا (نبرد Le Combat) بود. زمان چندان درازی نگذشت که کامو روزنامهنگاری سیاسی را کنار گذاشت و در کنار نوشتن داستان و مقالات ادبی در مقام تهیهکننده و نمایشنامهنویس به تئاتر روی آورد. جدای از نوشتن آثار خود، کامو آثار دیگر نویسندگان بزرگ را هم اقتباس کرد، منجمله دینو بوتزاتی و فاکنر.
هر چند نمیتوان دو اثر حماسی و مشهور هومر، یعنی ایلیاد و اودیسه را در چهارچوب های امروزی تاریخنگاری آثاری تاریخی به شمار آورد اما واقعیت این است که زایش ادبیات تاریخی و تاریخنگاری در یونان باستان از درون ادبیات حماسی و به طور مشخص آثاری نظیر ایلیاد و اودیسه صورت گرفته است و قدیمی ترین حماسه ها و اساطیر یونانی در درون این آثار درج شده است. بنابراین هومر را میتوان نخستین کسی به شمار آورد که به نحوی اطلاعات و مواد تاریخی این عصر از جامعه یونانی را به یادگار گذاشته است و پس از وی هکاتئوس و هلنی کوس در توسعه و تکمیل ادبیات داستان کوشیده و به پردازش قصه ها و داستان های حوزه قرن ششم ق. م پرداخته اند.
در هیچ زبانی به اندازه ی زبان فارسی تعداد رنگ ها زیاد نیست و در هیچ زبانی به اندازه ی زبان فارسی رنگ ها اینگونه توانمند و زنده در شعر و نثر به کار گرفته نشده اند. شاید علت بسیاری رنگ در زبان فارسی این باشد که نام رنگ ها بیشتر با افزودن(ی) نسبی (= یای نسبت ) در آخر اسم به دست می آید. بنابراین نسخه ی اصلی هر رنگی در طبیعت وجود دارد. مثلا ً وقتی در انگلیسی کلمه ی « «brown را به کار می بریم، فقط از یک واژه ی مستقل که در معنای رنگی است، استفاده کرده ایم. «براون»، «براون» است و به چیزی منسوب نیست. اما برای همین رنگ در فارسی کلمه ی «قهوه ای» به کار می رود. قهوه ای یک واژه ی مستقل نیست، بلکه از قهوه گرفته شده و ما هنگامی که آن را به کار می بریم، نه تنها رنگ قهوه در نظرمان می آید، بلکه تلخی آن را هم احساس می کنیم. جهان پیرامون ما رنگی است و چون زبان فارسی رنگ ها را از این جهان وام می گیرد به غنای بسیار می رسد و این غنا زبان را از پرداختن به توضیحات اضافی حفظ می کند. مثلا ً در مورد رنگ« سبز» با داشتن چندین گونه سبز متفاوت ازقبیل: سبز چمنی، سبز کاهویی، سبز مغز پسته ای، سبز ماشی، سنجدی، زیتونی، یشمی، سدری، خزه ای و چندین و چند نوع سبز دیگر، اگر ضمن گفتگو بگوییم که پیراهن او زیتونی بود – بی آن که نیازی به شرح و بسط آن رنگ داشته باشیم- در یک کلمه منظور خود را به شنونده رسانده ایم. به همین نسبت در مورد رنگ های دیگر هم دست مان باز است.
محور اساسی مابعدالطبیعه ملاصدرا وجود است. از نظر ملاصدرا، وجود واقعیتی عینی و منشأ هر قدرت و فعلی است و از اینرو اصیل است، اما ماهیت، حد وجود است، یعنی انتزاع ذهن است. مفهوم وجود آشکارترین چیزهاست و ماهیتش در اختفاء و پنهانی است. محور اساسی مابعدالطبیعه ملاصدرا وجود است. از نظر ملاصدرا، وجود واقعیتی عینی و منشأ هر قدرت و فعلی است و از اینرو اصیل است، اما ماهیت، حد وجود است، یعنی انتزاع ذهن است. مفهوم وجود آشکارترین چیزهاست و ماهیتش در اختفاء و پنهانی است. یکی دیگر از آراء محوری ملاصدرا، تشکیک در وجود و بتبع آن نظریه «وحدت در کثرت و کثرت در وحدت» است. مسئله هیدگر شناخت شیء خارجی نیست بلکه تا حدودی مسئله او در چارچوب منابع فکری اش می گنجد و پرسش از وجود راه حلی است که برای دغدغه های چندین ساله اش مطرح می کند. یعنی بی خانمانی و نیهیلیسم در غرب. وجود در نظر هیدگر به معنی حضور است و از نظر او کسی که وجود دارد جهان هم دارد.
احمد شاملو شاعر برجسته و پایهگذار شعر سپید پارسی، به خاطر نقش و تأثیر ویژهی شعرهایش برشعر معاصر پارسی و بربخشی از جامعهی "روشنفکری" ما، هنوز این ظرفیت را دارد که موضوع بحث و تحلیل قرار بگیرد؛ چرا که او و درونمایهی شعرهایش به نوعی آینهی اندیشه و رفتار ماست، و نقد او میتواند نقد اندیشهی امروز ما هم باشد. در مورد جنبههای گوناگون شعر و فعالیت ادبی- اجتماعی شاملو کم گفته و نوشته نشده است. من خود دوکتاب دربارهی شعر شاملوبه دست چاپ سپردهام ("موسیقی درشعر سپید پارسی" و " نگاهی به شعر شاملو"). بنابراین بسیاری از سویههای شعر او را نقد و تحلیل و بررسی کردهام. در اینجا تنها به یک مورد مشخص از آن سویهها میپردازم که به گمانم هنوزدر پیوند با چگونگی ِ برخورد ما با روند ِ تحول در جامعهی ایران و جهان مدرن اهمیت ویژهی خود را دارد. در اینجا تنها به پارهای از رویکرد ِ زبانی ِ شاملو در پیوند با اندیشهمیپردازم
افلاطون در کتاب جمهوری خود، جامعهای را ترسیم می کند که هر یک از گروه های جامعه، اعم از کارگران، فیلسوفان، جنگجویان و... تلاشی همه جانبه و در عین حال کار ویژه مستقلی را بر عهده داشتند و تنها در اثر کناکنش آنها بود که جامعه عدالت پیشه افلاطون شکل می گرفت. افلاطون از طبیعت این گروه بندی و اینکه چرا بعضی از انسانها در نقشهای خاصی قرار می گیرند، بحثی به میان نکشید؛ جز آنکه به حکم طبیعت هر کس در نقشی خاص قرار میگیرد. در واقع، با این بیان تمامی مکانیسم یا چگونگی عمل را در هالههایی از ابهام رها کرد.
روز چهارم ژانویه ۱۹۶۰ اتومبیلی که رهسپار پاریس بود با درختی تصادف کرد و «آلبر کامو» در این حادثه جان سپرد. خبر در تمام دنیا پیچید و خیلیها را به یاد روزی شیرین در اکتبر ۱۹۵۷ انداخت، روزی که مطبوعات با عناوین درشت خبر دادند که جایزه نوبل در ادبیات به «آلبرکامو» جوانترین برنده نوبل اهدا شده است.