اجرای آثار شاعر بزرگ دوران مشروطیت، عارف و آشنایی با او از برجستهترین بخشهای زندگی هنری قمر است. تصنیفهای ‹‹گریه کن››، ‹‹ای دست حق›› و ‹‹مارش جمهوری›› ازشاهکارهای ماندگار قمر به شمار میآید. از صدای جاودان قمر نزدیک به ۴۲۶ صفحه ضبط کرده اند که متأسفانه دوسوم آن ازبین رفتهاست. جالب است بدانید که قمر اولین عایدی از ضبط صدایش را به خرید و هدیه کردن بیش ازهفتاد تخت خواب به شهرداری اختصاص داد که درامر نگهداری و آسایش بچه های بی سرپرست به کار رود.
کمتر کسی است که از میان آثار فرانتس کافکا، دستکم داستان بلند "مسخ" را نخوانده باشد. این داستان را باید از برخی جهات، مادر یا منبع الهام بسیاری از داستانهایی با درونمایه و شکلی مشابه دانست. بهکارگیری عنصر مسخ و استحاله در داستان "مسخ" بینظیر است و چنان با موقعیت کنونی انسان مدرن همخوانی دارد که آدم با خود فکر میکند چرا کافکا در آن روزگار دست به خلق چنین اثری زد. واقعا شگفتآمیز است. مخصوصا که با خواندن این اثر درمییابیم که مسخ و استحالهی زامزا، پیش کیفری مهیب برای گناهان نامعلوم او بوده است. گناهانی که ماهیت آن چندان بر کسی روشن نیست. در واقع گناه یکی از درونمایههای تکرار شونده در آثار کافکا است.
امسال درست ۴۵ سال از مرگ فروغ فرخزاد گذشته است. بدون شک از جسم فروغ چیزی باقی نمانده است اما آنچه مسلم است روح فروغ در اشعارش زندگی میکند و جاودانه نفس میکشد. میل به جاودانگی و زندگی یکی از بارزترین خصوصیات شخصیتی فروغ فرخزاد بوده است. فروغ معنای زندگی و زندگی کردن را به درستی درک می کرد چنانچه وقتی از ایشان در خصوص چرایی شعر گفتن می پرسند چنین پاسخ می دهد: " همه آنها که کار هنری می کنند علتش یا لااقل یکی از علتهایش یک جور نیاز آگاهانه است به مقابله و ایستادگی در برابر زوال، اینها آدمهایی هستند که زندگی را بیشتر دوست دارند و می فهمند و همینطور مرگ را.
درک فلسفی دیالوگی ازهیوم ، پیرامون دین نازل شده و دین طبیعی برای درک و شناسایی مسائل و برآمدهای فلسفی دیالوگ ، لازم است طراحی و توسعه داده شود بر روی موقعیتهای مختلف مذهبی ؛ نیازمند تشخیص و تمایزاست بین آنچه که اصطلاحاً نامگذاری کرده ایم به عنوان مذهب مشترک (تشریک مساعی و پیوندگاههای مذهب)، مذهب تاسیس و نازل شده ، با آنچه که « مذهب طبیعی »است.
برای آن که بوف کور به یک ژانر در رمان و داستان فارسی بدل شود، صادق هدایت میبایست دوربین روایت را از وضعیت روایت بیرونی جدا میکرد و آن را درون ذهن خودش به کاوش وامیداشت؛ دوربینی که طرف نقلاش کسی نبود جز سایهی راوی داستان. در واقع او برخلاف بسیاری از نویسندگان که فرق "طرف نقل" و "مخاطب" را نمیدانند، به خوبی طرف نقل خود را میشناخت، و بوف کور را برای سایهاش نوشت، نه برای مخاطب خیالی، نه برای روشنفکران، نه برای کارگران، و نه هیچکس دیگر. معمولاً نویسندگان حرفهای داستان و رمانشان را برای طرف نقل مشخصی مینویسند که بتوانند سطح آگاهی و سواد او را در نظر داشته باشند تا اثر یکدست و بدون اظهار فضل از آب در بیاید. هدایت این را میدانست اما دورتر از سایهاش مابهازایی نداشت تا به عنوان طرف نقل داستان را برایش تعریف کند.
شصت سال از درگذشت محمد تقی بهار، ملکالشعرا، (۱۳۳۱-۱۲۶۵) ، قله سترگ ادبیات معاصر ایران میگذرد. او علاوه بر آنکه شاعری چیرهدست و نویسندهای توانا بود، یکی از برجستگان پژوهش در تاریخ و فرهنگ ایران نیز به شمار میرفت. ولی اینها همه به یک سو، جانی شیفته آزادی داشت و در سالهای دشوار دمی از اندیشه به وطن و ناهنجاریهای آن غافل نبود. بهار از همان آغاز پاگیری جنبش مشروطه به مبارزان راه آزادی پیوست و با عضویت در انجمن انقلابی "سعادت" به ستیزه با استبداد برخاست. با گشایش حزب "دموکرات ایران" در مشهد، به عضویت کمیته ایالتی برگزیده شد و روزنامه "نوبهار" را به عنوان ارگان حزب انتشار داد. مقالات آزادیخواهانه او در نو بهار آن چنان محبوبیتی برای او فراهم آورد که از سوی مردم "درگز" و "کلات" به نمایندگی مجلس سوم انتخاب شد.
پرسش ما این خواهد بود : ایدئولوژی غالب امروز چیست؟ یا اگرمیخواهید، در کشورهای ما باور طبیعی چیست؟ در اینجا بازار آزاد، تکنولوژی، پول، کار، ویلاگ، تجدید انتخاب، و آزادی جنسی وجود دارد؛ و به همین ترتیب. اما اندیشه من این است که همهٔ آنها میتواند در یک بیان منسجم و متمرکز شود : محضاً بدنها و زبانها موجود هستند.