«احمد محمود از جمله آن دسته از آدمهای کمیابی بود که نویسندگی را با معیار تمایلات اخلاقی و اجتماعی میسنجید و از این جهت نوشتن را هدف و رسالت خود میدانست و حاضر بود در این راه حتی زندگی خود را فدا کند، بی آنکه بهرهای از این فداکاری ببرد. او حقیقتاً زندگی انسان را یک وظیفه بزرگ اجتماعی میدانست که آرمان آزادی افراد انسانی در مرکز آن قرار داشت.
احمد محمود، چه در مقام انسان و چه در مقام نویسنده، که از لحاظ خودش به هیچ وجه از یکدیگر جدا نبودند، بیطرفی و تذبذب و بیتعهدماندن را نمیپسندید و زندگی را به صورت نبردگاهی میدید که در آن دعواهای اجتماعی و سیاسی مهم مطرح میشود و در نتیجه بر این عقیده بود که نویسنده در میدان نبرد باید بسیار هوشیار و باریکبین باشد. در حقیقت او مدافع وحدت نظریه و عمل و ادبیات و زندگی بود و مسؤولیت اجتماعی و احساس زندگی را جزو ذات ادبیات میدانست.
محمود جانب ادبیات معترض را میگرفت و به نوعی ادبیات «مفید» اعتقاد داشت؛ ادبیاتی که در مدار ارتباط با وسیعترین توده مخاطبان قرار بگیرد؛ زیرا به زعم او در سرزمین پهناور و واپسماندهای که شمار مردمان درسخوانده، بهویژه اهل کتاب، بسیار اندک است و آن شمار اندک را هم شکاف عمیق و هولآوری از توده مردم بیتمیز جدا میکند، ادبیات باید در مخاطبان خود تأثیر کند و آنها را برانگیزد. از اینرو آثار او، چه داستانهای کوتاه و چه رمانهایش، عموماً به زبانی ساده و روشن نوشته شدهاند و هم در لحن و هم در مضمون با بیشترین توده خوانندگان تماس برقرار میکنند.
تقریباً از اواسط دهه پنجاه شمسی، یعنی با انتشار رمان «همسایهها» تا به امروز، محمود یکی از فعالترین و معروفترین و پرخوانندهترین نویسندگان ما بوده است. شاید هیچ رماننویسی در ایران به اندازه او – احتمالاً بعد از مرگ بزرگ علوی ـ اینهمه درباره شکاف میان رفاه طبقات و گروههای متمکن جامعه و توده فقیر مردم، رنج و تفتیش عقاید و شکنجه، مبارزه و تبعید و آزادی ننوشته باشد و از همینروست که از لابهلای پارهای از نوشتههای او بیش از هر چیز بوی داغ تازیانه و خون و باروت به مشام میرسد. درعین حال در آثار او انتزاعاتی مانند برابری و عدالت اجتماعی و امنیت و میهن و اموری نظیر اینها همه کمابیش قربانگاهی شگفت و دردناک بودهاند که مردمان شورنده و پاکباخته در پیشگاه آنها ذبح شدهاند.
بهرغم آنچه اغلب گفته میشد، محمود، چه در مزاج و چه در مشرب، از جنس و جنم یاران ایام دوره جوانی خود، که همه مسائل و امور اجتماعی را در پرتو یک هدف واحد داوری میکردند، نبود. او به حکم حرفه نویسندگیاش، جانب آزادی و استقلال و آفرینش را میگرفت و میکوشید تا این تعارض را به نفع ساختار آثار خود حفظ یا حل کند؛ اما این کوشش همواره نتیجه نمیداد؛ زیرا آن لحظات یا قطعاتی که مطالب انتزاعی جانشین واقعیت داستانی میشوند، در آثار او کم نیستند.
اشکال معمولاً از آنجا پیدا میشود که نویسنده انتزاعات را که او یا پارهای از مردم به آن اعتقاد دارند، سرمشق کار خود قرار میدهد؛ ولی انتزاعات اغلب با سطح سیال و گریزنده ساختار ادبی راست درنمیآیند و در برابر مقتضیات متن ایستادگی میکنند، به ویژه آنجا که ما شیفته و شیدای نظریات خود هم باشیم و بخواهیم آنها را آشکارا تبلیغ کنیم.
درحقیقت واقعبینی محمود، که به صورت نوعی رئالیسم اجتماعی جزءپرداز در آثارش جلوه میکرد، هرگز از او دور نشد. او بیش از هر چیز به ارتعاشات تند زندگی، یا در واقع تجربههای بزرگ که گاه از آنها به «بلایای نفرینشده» تعبیر میکنند، حساسیت نشان میداد. به عبارت دیگر محمود بههیچ وجه خود را از گردش زمانه و حوادث معروض آن برکنار نگه نمیداشت؛ زیرا بر آن بود که جامعه از نویسنده توقع دارد، و او با نگارش هر اثری میکوشید به نوبت خود این توقع را برآورد. «زمین سوخته»، سومین رمان بلند محمود، کاملاً محصول چنین نگرشی بود. این رمان که دست کم از حیث ساختار روایی و کیفیت آدمپردازی کمابیش در دنباله دو رمان نخست او، «همسایهها» و «داستان یک شهر»، قرار دارد، اثری است درباره جنگ، و اینطور به نظر میرسد که نویسنده خواسته است واقعیت هولآوری را که در زادگاهش میگذرد، توصیف کند، بیآنکه قادر باشد خود را از داوری درباره آن برکنار نگه دارد.
اما این ارزیابی ممکن است همه حقیقت را بیان نکند. راوی «زمین سوخته»، که نسبت به دو راوی رمانهای پیشین نویسنده یک فاصله زمانی سیساله را پشت سر گذاشته است، آدمی است در مرز میانسالی و پیرانهسر که ظاهرا فقط نظارهگر است و در بازی مرگ و زندگی، نبردی که در اطراف شهر جریان دارد، شرکت ندارد. طبعاً آن شور و شوق جوان «همسایهها» به هیچ وجه در این راوی نیست. پرسش این است که آیا کنارهجویی راوی و توصیفی که بهطور عینی از آدمها به دست میدهد، به این معنی است که نویسنده از منظر راوی بیطرف رمان را روایت میکند؟ پاسخ به این پرسش درنگی را لازم میآورد.
چنانکه اشاره کردیم، بیطرفی در ذات نویسندگی محمود نیست، و از همینرو در توصیف نبردی که در سراسر رمان در جریان است، احتمالاً بهجهت زورآوربودن واقعیت دردناک نبرد، این بیطرفی کاملاً رعایت نمیشود و نویسنده در ترسیم چهره آدمها نوعی همدلی و تأیید ضمنی از خود نشان میدهد، بهویژه نسبت به آدمهایی که در معرض ویرانیها و آسیبهای جنگ قرار دارند. از طرف دیگر شاید آنهمه سرعت برای نوشتن رمانی درباره جنگی طولانی و پرتلاطم که نویسنده فقط سال اول آن را توصیف میکند، قدری شتابزده بنماید، حتی اگر رمان را نوعی ادای دین به سرزمینی بدانیم که نویسنده در آن زاده شده و بالیده است. «زمین سوخته» در حقیقت کوششی بود برای گوشت و استخوان بخشیدن به تصویری که نویسنده از آدمهای فرسوده و درهمشکسته و بلادیده سرزمین خود در نظر داشت.
واقعیت این است که محمود شهامت نوشتن، و شهادتدادن، داشت و کنجکاویاش بر ملاحظه و مصلحتاندیشیاش میچربید. فوراً واکنش نشان میداد و نمیخواست، در حقیقت نمیتوانست، چشمانش را نسبت به آنچه به نظرش زنده و پرشور و نگرانکننده بود، ببندد. او روحیهای نیرومند و اعتماد به نفس ممتازی در نوشتن داشت، و حجم هنگفت آثارش این امتیاز او را در مقام نویسندهای حرفهیی به روشنی نشان میدهد. من خیال میکنم درست این باشد که بگوییم نوشتن بر محمود مسلط بود، همچون روحی بر یک جسم. گاهی اینطور به نظر میرسید که نویسندگی – امر نوشتن که دستکم در دو دهه اخیر حرفه اصلیاش بود – کاملاً مستقل از او بود.
در پنج رمانی که تا کنون از محمود منتشر شده است و حجم آنها تقریباً به پنجهزار صفحه میرسد، او با چندین صدا سخن گفته است. احتمالاً در رمانهای هیچ یک از نویسندگان معاصر ما به اندازه او این همه آدم و سنخ از گروهها و طبقات و آحاد مختلف جامعه دیده نشده است: کارگران، صاحبکاران، ملاحان، مبارزان، بازجوها، شکنجهگران، قاچاقچیان، روسپیان، پااندازان، ولگردان آس و پاس و مانند اینها.
در همه این آثار آنچه نظرگیر است، ستم و زوری است که بر ضد توده فقیر و بیتمیز مردم روا داشته میشود. برای محمود بسیار دشوار و آزاردهنده بود که ارزشهای کاملاً متمایز را که از لحاظ او مطلقاً ناسازگار و نامربوط بودند، به هم بیامیزد یا به هر رو خواننده را معلق و مردد نگه دارد. از نظر او، بازیهای روشنفکرانه و اشتغال خاطر نویسنده به مطلق ترفندهای صناعتی، چیزی جز خودبینی و خوشخیالی و وسواس مشتی اندکشمار «متخصص» ادبی نبود.
در سالهای اخیر، چنان که در دو رمان «مدار صفر درجه» و «درخت انجیر معابد» میتوان دید، او میکوشید تا خصایل شخصی آدمها و فردیت ممتاز آنها را تا سر حد امکان پرورش دهد. در رمانهای پیشین او طبعاً وصفهایی از خصایل شخصی آدمها وجود دارد؛ اما این خصایل که معمولاً به صورت تشویش و اضطراب و بیگانگی و مانند اینها بروز میکنند، در حاشیه رمانها – و نه در مرکز و محور آنها – قرار دارند، و اغلب در حوادث بزرگ و آرمانهای والا محو میشوند.
در دو رمان اخیر، که در اوج پروردگی و آفرینندگی نویسنده نوشته شدهاند، محمود از تردیدکردن در امور شخصی، بهویژه امور اجتماعی، از خود واهمه نشان نمیدهد؛ زیرا دریافته است که برای هر پرسشی الزاماً پاسخی محکم و قانعکننده وجود ندارد و آدمها با جستوجوی آن پاسخ که چه بسا ممکن است در پیش پایشان هم باشد، معمولاً قادر نیستند مشکلات خود را حل کنند. حتی آدمهای اصلی رمانهای او دیگر از آن مقام و موقعیت آشنا – مبارزه بر ضد ستم و در راه آزادی – برخوردار نیستند و جایشان را آدمهایی گرفته است که ضروتاً شجاعت و آگاهی اجتماعی در شمار سجایای اخلاقی آنها نیست.
در واقع گرایش محمود به انعکاس صداهای متفاوت، به مقدار فراوان، حاکی از آن بود که نویسنده حرف دیگران را هم حتی اگر با او موافق نباشند، میفهمد و میخواهد درباره جنبههای کمابیش متناقض و فراموششده آدمهای زمانه خود با ما سخن بگوید. به عبارت سادهتر محمود دیگر به هیچ وجه اصراری نداشت که بینش خاص را برای خوانندگانش الزامآور کند، اگرچه کماکان ترجیح میداد روی حساسترین رشتههای عصبی مسائل زنده روز انگشت بگذارد.
محمود به زبان فارسی گفتاری و به لحن عامیانه خاص و تعدیلشدهای از لهجه جنوبی (خوزستانی) مینوشت و این زبان را سخت دوست میداشت. مفردات، ترکیبات، اصطلاحات، مثلها و مقدورات بیانی این زبان را به خوبی میشناخت و کمتر نشانی از ضعف تألیف در آثار او بهویژه رمانهایش دیده نمیشود. محمود به معنای رایج کلمه صاحب سبک بود و در اغلب آثارش از یک شیوه روایی واحد و کمابیش یکدست استفاده میکرد. نثر داستانی یا شیوه نگارش او از «همسایهها» تا «درخت انجیر معابد» حتی در دو مجموعه داستان «دیدار» و «قصه آشنا» از حیث کاربرد ساختمان جمله و زمان رایج افعال، قطع نظر از زبان گفتار آدمها، کمابیش در امتداد هم قرار دارند. نثر نوشتاری محمود در ادبیات معاصر کاملاً از نثر نویسندگان دیگر متمایز است و هر قطعه و بند از آثار داستانی او کاملاً عطر و طعم کلام خاص نویسنده را دارد.»
منبع: ایسنا
تن یادداشت بهارلو که به مناسبت نهمین سال درگذشت احمد محمود در اختیار بخش ادب خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، قرار گرفته است