نیچه در رابطه با استفاده از نام مستعار می نویسد: زمانیکه کتاب حرفی برای گفتن دارد، نویسنده باید سکوت کند و خود را عقب بکشد. روانشناسان غرب هم به غلط ، استفاده از نام مستعار را ترس از پدر زورگو یا انکار خویشاوندی با نام خانوادگی و رابطه با پدر خود می دانند. جامعه شناسان از دلایل دیگری نام می برند، از جمله : فروتنی نویسنده ، ترس از تعقیب دولت ، ترس از خواننده و جو فرهنگی حاکم ، نداشتن اعتماد به نفس لازم ، جدی نگرفتن خود، فرار از نام خانوادگی طولانی و چندطبقه ، و یا یک بازی مخفی بچگانه و شوخی با خواننده . یعنی استفاده از نام مستعار، نه یک توطئه دشمنانه ژورنالیستی است و نه هرزه گری بی اصول . درس های تاریخ به ما خبر
می دهد که در دوره یی از حکومت بوروکراتیک شوروی استالینیستی سابق ، به کاربردن نام مستعار طبق قانون ممنوع بود و نویسنده می بایست نام مستعار خود را قبلا به مقامات امنیتی اطلاع می داد و آن را به ثبت می رساند تا سازمان های مخوف دولتی بدانند با چه کسی طرف هستند.
در یک جامعه مدنی ، استفاده از نام مستعار حق طبیعی هر فرد اهل قلمی است . در طول تاریخ سیر اندیشه و جدل ، صدها متفکر و هنرمند از نام مستعار استفاده نمودند. اعراب و ایرانیان نام تخلا را در آثارشان به کار می بردند.
استاندال درسال ۱۷۸۳ متولد شد و در سال ۱۸۴۲ درگذشت . پدرش وکیل دادگستری ، و او خود مدتی کنسول فرانسه در ایتالیا بود. آثار استاندال بعد از مرگش تاثیر مهمی روی ادبیات جهان گذاشت . او در آغاز می خواست نمایشنامه نویس شود و هرازگاهی با نام مستعار نقدهای تحسین آمیز و مثبتی درباره آثار خود در مطبوعات می نوشت . او غیر از چند رمان و نوول ،خالق مقالات نظری ، سفرنامه ، و وقایع نگاری نیز هست . از جمله آثار او: زندانی و کلیسا، درباره عشق ، و رمان سرخ و سیاه هستند. استاندال یکی از نظریه پردازان ادبی و هنری قرن ۱۸ و ۱۹ اروپا نیز می باشد. علت جاودانی شدن رمان های محدود او را صداقت خاص ادبی و هنری اش می دانند. او خود می گوید: «نویسنده بزرگ باید از صفر شروع کند و خوانندگان خاص خود را بیابد.»
درسه رمان مشهور او، سه قهرمان یا سه نماینده مختلف از اقشار و طبقات : کارگری ، بورژوازی و اشرافی ، سکان تاریخ را در دست می گیرند. استاندال در جوانی آرزو می کرد که روزی بتواند چون شکسپیر، سروانتس و مولیر بنویسد.
او می گوید: «نویسندگی باعث آرامش درونی و روانی اهل قلم می شود، یعنی او می نویسد تا خود و محیط و جامعه اطرافش را بهتر بشناسد.» استاندال یکی از نقش های ادبیات را، تسلط به مشکلات خود و شناخت زندگی می داند. او مدعی بود که با کمک رمان می توان حقیقت را نشان داد، یعنی نقش رمان را مهمتر از نقش کتاب های تاریخی می دانست و برخلاف رهنمودهای منتقدین چپ ، لذت بردن از مطالعه رمان را لازم می دانست و آن را ضعف و ننگی برای نویسنده به حساب نمی آورد.
در آثار استاندال اغلب تضاد آرزوهای فردی انسان و روابط غیرعادلانه جامعه بورژوازی و
سرمایه داری عمده می شوند. چون او به انتقاد از جامعه و فرد می پردازد، مطالعه آثارش حتی امروزه جذابیت خاصی دارند. به علت جانبداری استاندال از جنبش خردگرایی و روح آزادیخواهی قرن ۱۸ اروپا، آثارش تمایلات رئالیستی دارند. او در نوشته هایش به افشای کلیسا هم پرداخت . اشاعه ایده های عصر روشنگری باعث شد که استاندال برای حل و فهم مسائل اجتماعی ، نیاز به شناخت جهان را احساس کند. او خود مبلغ ارزش های دوره روشنگری و مخالف سلطنت شد. طبق فلسفه ادبی استاندال ، آگاهی انسان بر اثر مقایسه نظرات و عقاید مختلف حایز می شود. استاندال چون روشنفکران زمان خود می گفت ، آب و هوا و تاریخ یک مملکت ، فرهنگ و جامعه آن را زیر تاثیر قرار می دهند.
قهرمانان آثار استاندال معمولا برای آزادی خود مبارزه می کنند و نه برای آزادی دیگران . رمان هایش سرنوشت انسان هایی هستند که در سال های هرج و مرج بعد از انقلاب در جستجوی خود و حقیقت زحمت می کشند و عرق می ریزند. نقش قهرمان در جامعه و اهمیت عشق انسانی ، دو موضوع مهم رمانهای او هستند. به نظر استاندال ، هر قهرمانی دشمن بحران حاکم بر جامعه خود می شود و سعی می کند برای برطرف نمودن آن مسوولیتی را به عهده بگیرد. ارزش های جامعه روبه زوال اشرافی ، قهرمان رمان را مجبور می کند که برای دفاع از حقوق فردی و گروه برگزیده وابسته به خود فعالیت نماید. او می گوید، هر اثر جاودانی ادبی ، در خدمت یک ایده آل و هدف بزرگ است .
به نظر مورخین ادبیات ، استاندال غالبا بین مکتب رمانتیک و مکتب رئالیست در نوسان بود، گرچه او می کوشد مانند رئالیست ها خواننده را خردمندانه قانع کند و نه مانند رمانتیک ها با خواننده رابطه احساسی و عاطفی برقرار نماید. منتقدین ادبی توصیه می کنند برای درک آثار استاندال نباید دنبال نظریه ادبی گشت بلکه بایدانگیزه های هنری و روانشناسانه او را پیدا نمود. به زبان نیمه فرنگی امروزه ، می توان گفت که استاندال در رابطه با زنان در جامعه ، همچون رمانتیک ها نقش آنها را دراماتیزه و خود آنها را ایده آلیزه می کرد. یعنی او با کمک ادبیات ، حدود دویست سال قبل به دفاع از نقش و حقوق و حیثیت و ارزش زنان پرداخت .
منبع: روزنامه اعتماد، شماره ۱۲۱۴ تاریخ ۲۷/۶/۸۵