با خواندن دست نوشته ها و تقریرات اندک فردید، این اندیشه به ذهن متبادر می شود که وی مغلق و آشفته سخن می گفته است. با چشم پوشی از طرز لحن گفتاری او، می توان گفت فردید مردی انقلابی، ناآرام و به قول خود چپ گراست؛ چراکه او به پیشرفت تاریخ و ظهور و تجلی یکی از اسماء الله در هر یک از برهه های آن باوری عجیب دارد. لذا بر این عقیده است که نباید تن به اوضاع وهله یی داد. به نظر راقم این سطور، فردید اعتقاد چندانی به تساهل و تسامح ندارد (در هیچ زمینه یی) و حتی صریحاً با آن به مخالفت برمی خیزد. وی در سیر تفکر خود به سه مبدأ (که در متن مقاله نیز ذکر خواهد شد) تمسک می جوید که ظاهراً برجسته ترین مبدأ، تفکر مارتین هیدگر است.
به نظر منتقدان بلوغ ادبی هرتا مولر در آخرین کارش به نام "نفسهای بریده" به بهترین وجهی جلوهگر شده است. او در این اثر بر پایهی روایتهای واقعی، سرگذشت یک زندانی را در یک اردوگاه اسیران شوروی (سابق) توصیف میکند. همچنین گفته شده که این نویسنده "وقایعنگار زندگی در نظام دیکتاتوری" است. او کودکی خود را زیر سلطه دیکتاتوری چاوشسکو گذراند و در کارهای ادبی خود از تجارب تلخ خود از آن دوران سخن گفت. او تمام درد و ماتم خودکامگی را با گوشت و پوست خود تجربه کرده بود. در سال ۱۹۸۷ خانم مولر سرانجام موفق شد به همراه همسرش رومانی را ترک کند و در برلین غربی اقامت گزیند. با ترجمه آثار هرتا مولر به بیش از بیست زبان، اینک او به یکی از ستون های عمده در ادبیات جهان بدل شده است.
تسلط بر طبیعت در واقع بنیان اصلى نهیلیسم در اندیشه مدرن است. طبیعت پس از دوران یونانى، تبدیل به حیطه سلطه مى گردد و به تدریج طبیعت بعد اصلى و اساسى خود را از دست مى دهد. در اینجا بحث بر سر این است که چه واقعه اى رخ مى دهد که منجر به تسلط بر طبیعت مى گردد و ارتباط آن چیز با نهیلیسم چگونه است؟
آشنایی ایرانیان با فرهنگ و مدنیت جدید غرب در آغاز قرن نوزدهم، در شرایطی رخ داد که نظام جدید اجتماعی و سیاسی مبتنی بر دموکراسی پس از تحولات چند قرنه اقتصادی، اجتماعی و در نتیجه دگرگونی های عظیم در حوزه اندیشه اجتماعی و سیاسی در اروپای قرن هفدهم و هجدهم، تقریبا در سراسر این قاره استقرار یافته بود. در انگلستان در سال ۱۸۶۸م دومین قانون آزادی حق رای در انتخابات second suffrage act و در سال ۱۸۸۴م قانون حق رای انسان ها برای انگلیس manhood suffrage for England به اجرا درآمد. طی سال های ۱۸۷۰۱۸۵۹ میلادی ایتالیا که تا پیش از آن به هفت بخش مجزا تقسیم شده بود به اتحادیه ای دارای قانون اساسی واحد تبدیل شد. دانمارک در سال ۱۸۶۴م، اتریش، مجارستان در سال ۱۸۶۹م و آلمان در سال ۱۸۷۱م به کشورهایی با نظام مشروطه تبدیل شدند. در فرانسه پس از یک دوره تجربه خودکامگی ناپلئون سوم، ۱۸۷۰۱۸۵۱ جمهوری سوم در سال ۱۸۷۰م شکل گرفت. در روسیه موج مشروطه در سال های ۱۸۶۰و۱۸۷۰م اوج گرفت. همجواری جغرافیایی میان ایران و روسیه و رفت و آمد مستمر ایرانیان مهاجر و ساکن قفقاز در این دوره تاثیر بسزایی در افکار ایرانیان داشت.
گردا لرنر در سال ۱۹۷۹ به طرح این مسأله پرداخت که دلیل پنهان ماندن کوشش های زنان در طول تاریخ، توجه تاریخ نگاران به یک سلسله پرسش هایی بوده است که اختصاص به زنان نداشته اند. او پیشنهاد کرد که برای حل این معضل،تاریخ نگاران فمینیست « مساله محوری زن» را بشناسند و بر آن تاکید کنند. نویسنده بر این نکته تأکید داشت که بهتر است امکان وجود فرهنگی زنانه را در بطن فرهنگ عام و مشترک میان زن و مرد مورد توجه قرار دهیم. (Lerner /1981 / pp.178-9) این نخستین گام برای حرکت به سوی تاریخ جدید جهانی بود. تاریخ جامعی که از ترکیب تاریخ سنتی و تاریخ ویژه زنان به وجود آمده بود. با گذشت بیش از دو دهه پژوهش در حوزه تاریخ زنان ،امروز به دست آوردن اطلاعات در این حوزه برای علاقه مندان کار بسیار آسانی است . گسترش نشریاتی نظیر : « کارگاه تاریخ »،« مطالعات زنان »، «جنسیت و تاریخ » و « مروری بر تاریخ زنان »از یک سو،و رشد مطبوعات ویژه زنان از سوی دیگر ، نتیجه این تحقیقات را بیش از پیش در اختیار مخاطبان خود قرار می دهد و عموم مردم را به نقش تعیین کننده زنان در تحولات تاریخی آگاه می کند.
در میـان فیلسـوفان بـزرگ، اسپینوزا (۷۷-۱۶۳۲) شریفتـرین و دوستداشتنیترین آنهاست. بعضی توانستهاند از نظر فکری بر او برتری یابند اما از نظر اخلاقی او در عالیترین مرتبه است. نتیجه طبیعی این امر این بوده که او را، چه در طول حیات و چه تا یک قرن پس از مرگ، انسانی فوقالعاده شرور بدانند. او یهودی به دنیا آمده بود امّا یهودیان او را تکفیر کردند. مسیحیان هم از او نفرت داشتند، و اگرچه ایده الهی بر فلسفه او غالب است، مذهبیهای قشری او را تکفیر کردند. لایبنیتس که دِین زیادی به او داشت، نفوذ او را برخود کتمان میکرد و مراقب بود سخنی در ستایش او نگوید، تا حدّی که درباره میزان آشنایی شخصی خود با این یهودی بدعتگذار دروغپردازی میکرد.
کییرکگارد در جایی نوشته است: “هر اندازه اصالت فرد بیشتر باشد، بیشتر دچار هراس است.” فرانتس کافکا را میتوان در شمار نویسندگانی آورد که همه عمر خود را در این هراس وجودی پیمودهاند. از همینرو بود که وی تنها میزیست و در این تنهایی- به تعبیر خودش- شاهکارهایی چون مسخ، محاکمه، قصر، پزشکدهکده، گروه محکومین، آمریکا و... را آفرید. با این حال، این هراس هیچگاه کافکا را به سقوط درنینداخت. او در گفتوگو با «گوستاو یانوش» ترسآگاهی را کلید رهایی از پوچی میداند. به هر روی آثار کافکا، نمونهای واقعگرا از وضعیت انسان معاصر است؛ نوشتار حاضر ازکارل کوسیک، کافکا شناس و فلسفه دان معاصر ترجمه شده که بخشی از آن از نظرتان میگذرد.
فلسفه و ادبیات پیوند های نامرئی و جدایی ناپذیر با هم داشته و دارند و این پیوند ها زمانی پر رنگ و گاهی اوقات بسیار کم رنگ رخ می نمایند. همیشه هر نوشته ادبی حتی مبتذل ترین آنها در ذات خود مروج ایده و نظر خاصی می تواند باشد و چه بسا می توان گفت ادبیات گاه آگاهانه و زمانی نا آگاهانه در خدمت فلسفه بوده است.ن ویسندگان و شاعران صاحب اندیشه در واقع فیلسوفانی بزرگ و یا کوچک هستند که برای ترویج نظریات خود به آن رنگ و لعاب دلپذیر و مطلوبی می دهند؛ در واقع به طور غیر مستقیم آن را بیان می کنند و در این میان کوندرا را می توان جزو فلاسفه ای دانست که حرفی برای گفتن دارند. هر چند که گفتن از کوندرا بسی دشوار است؛و هر چند که مورد کوندرا جای سخن و تامل بسیار است، اما این اندک نوشته را شاید بتوان مقدمه ای کوچک دانست برای ورود به جهانی که او ساخته و پرداخته است.
یوهان ولفگانگ فون گوته را به جرات مى توان اولین پیشگام و آغاز گر «گفت وگوى فرهنگ و تمدن ها» نامید. او با آفرینش آثارى فراتر از زمان و مکان، گام در راه گفت وگوى واقعى با فرهنگ ها و تمدن هاى دیگر گذاشت، آن هم در روزگارى که اثرات منفى پیشداورى هاى قرون پیشین در میان عامه مردم و بخش بزرگى از نخبگان اروپایى هنوز از میان نرفته بود. با این همه نمى توان از تاثیرات اندیشمندان «عصر روشنگرى» بر افکار و آثار گوته غافل ماند. کسانى چون گوتهولد افرائیم لسینگ که با خلق درام «ناتان حکیم»، قلم بطلان بر مطلق گرایى نژادى و قومى و مذهبى کشید. لسینگ اعتقاد داشت که تنها زمانى بر پیشداورى هاى شوم و فاجعه آمیز ناشى از نابردبارى و تعصب مطلق گرایانه مذهب ها و ملت ها مى توان غلبه کرد که هر مذهب و ملت و نژادى، افزون بر احترام متقابل به دیگران، این بینایى و بصیرت را نیز داشته باشد که تنها از راه آزمون تجربى ایمان و اعتقادات خود و سرفراز بیرون آمدن از این آزمون است که مى تواند ارزشمندى و حقانیت آنها را به اثبات برساند. پیام نهفته در درام لسینگ را مى توان در یک کلام چنین خلاصه کرد: انسانى ترین ادیان، راستین ترین ادیانند.
معمولا کلمه فاشیسم ذهن انسان قرن بیست و یکمی را متوجه بنیتوموسولینی میکند همچنان که ناسیونال سوسیالیسم خواننده را به یاد آدولف هیتلر میاندازد ولی باید توجه داشت که این تفکر و جنبش نه تنها قبل از این دو فرد به عنوان پایههای فکری وجود داشته، بلکه امروز هم این تفکر فراسوی عقاید و شخصیت این دو گام بر میدارد. نام فاشیسم توسط موسولینی از کلمه «فاشیو» )سمبل لژیونرهای رومی که از یک دسته ترکه چوب که تبری را در خود محکم داشت و هنگام جنگ همراه سپاه حمل میشد( انتخاب شده بود. نطفه این فکر در سال ۱۹۱۷ همراه با روند تکامل و پیروزی کمونیسم در روسیه در ذهن موسولینی شکل گرفت و در سال ۱۹۲۲ میلادی توسط او به بار نشست. قبل از مطرح کردن این اندیشه و نظام بایدبه این مساله توجه داشت که اولاص فاشیسم و تفکر فاشیستی وسیعتر از آن است که فقط به دوران حکومت موسولینی در ایتالیا )سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۵ میلادی( یا حکومت هیتلر )سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ میلادی( محدود شود.ولی این نظام فقط در آلمان هیتلری و ایتالیای دوران موسولینی به نوعی واقعیت دوران ساز نمود پیدا کرد. پس الگوی فاشیستی و ساخت این دو رژیم را باید در تاریخ متوجه این دو حکومت کرد.