با اینکه مفهوم اصلاح دین، در نظر مردم، پیوند ویژه ای با اصلاح دین پروتستان در سده ی شانزدهم، یا به قول جیمز فرود James Froude ، «پاشنه ای که تمامی تاریخ نوین بر آن بر می گردد»، دارد ایده ی اصلاح دین بسیار کهن و پیچیده است. تعریف دقیقی ضرور است تا آن را از دیگر شکلهای نوسازی، نوآوری، انقلاب، باززایی یا بازگشت متمایز سازد. فکر اصلاح باید از تصورهای جبرانگارانه، طبیعت انگارانه یا ماوراء طبیعی نوسازی متمایز شود. اصلاح دین عمل یا سلسله ی مکرر اعمالی است که هدف مصلح از انجام آنها بازگیری، برقراری مجدد، گستردن، و کامل کردن ارزشهایی بنیادی است که روزگاری در جامعه ی انسانی وجود داشته اند و بعدها، به تأثیر غفلت عمدی یا انحطاط کلی از میان رفته یا مختل شده اند.
در تابلوی مسیح در خانهی لاوی اثر ورونز (veroneze)، مسیح در میان بزرگانی با جامههای فاخر دیده میشود که منظره ای از عظمتی مجلل آفریدهاند و میهماندار بزرگ به میهمانان خوش آمد میگوید. سرسرای بزرگ و جادار نه فقط از اشراف خوش لباس بلکه از ملازمان، دلقکان، سگها و کوتولههای ایشان نیز لبریز شده است. ... سازمان مقدس تفتیش افکار، « ورونز» را به دلیل کشیدن چنان مخلوقاتی در کنار حضرت مسیح به کفر متهم کرد و از او خواست که در برخی از نقشها به هزینهی خودش تغییراتی بدهد.
سخن از یاس اجتماعی مردمان یک سرزمین بدون در نظر گرفتن پیشینه فرهنگی و اجتماعی مردمان آن سرزمین کاری بیهوده و عبث به نظر می رسد . هرچند بررسی تاریخ اجتماعی یک سرزمین و نتیجه گیری جامعه شناختی و روانشناختی از آن باید کاملا محتاطانه و با رعایت ملاحظات علمی باشد لکن برای فهم ماهیت هویت یاس زده ایرانیان در طول تاریخ چاره ای جز ریشه یابی تاریخی این مقوله نداریم این عمل فهم علل انفعال تاریخی ایرانیان را بسیار روان تر می کند. از این رو در این نوشتار قصد داریم به این سوال پاسخ دهیم که ریشه های هویت منفعل ایرانیان معاصر چیست و چرا ایرانیان در طول تاریخ ، سرگذشتی سرشار از نا امیدی و بد بینی را تجربه نموده اند و چه علتهایی در پس این یاس اجتماعی بوده است ؟ و امروز یک جامعه شناس ایرانی چه نسخه هائی را باید برای جامعه بیمارش تجویز کند که روحیه سرزندگی و امید در جان اجتماع گوشه گیرش تزریق شود و آن را به حرکت و جنب و جوش وا دارد .
گوستاو کوربه(Gustave Courbet) نقاش معروف، در سال ۱۸۱۹ «اورنان» نزدیک مرز سویس زاده شد. وی در سال ۱۸۴۰ به پاریس آمد و از پیش خود نقاشی را آموخت. به اعتقاد وی هنر نقاشی فقط می توانست شامل شبیه سازی از اشیاء مریی و ملموس باشد و نقاش می بایست تمامی قوای ذهنی اش را برای شناخت اشیاء و اندیشه های روزگار خویش به کار گیرد. در این مورد او می گفت: « من معتقدم که نقاشی یک هنر عینی است و می تواند فقط شامل شبیه سازی از اشیاء واقعی باشد و به چیزهای ناموجود و نامریی تعلق ندارد، فرشته را به من نشان بدهید تا من برایتان یک تابلو از پیکرش بکشم.»
نظریه کانت درباره حقوق جهان وطنی، به رغم کاستی هایش، زمینه جدیدی را در تاریخ اندیشه سیاسی گشود. کانت بر این باور بود که با اعطای حق سکونت دائم (تابعیت)، باید امتیازی برای جمهوری های خودگردان باقی بماند. پس از کانت این هانا آرنت بود که به میراث مه آلود قانون جهان وطنی روی آورد. او قلب نظام های دولت مطلقه را نشانه رفته است. آرنت همیشه می گفت یکی از دلایل ریشه یی توتالیتاریسم در اروپا، سرنگونی نظام ملت - دولت بوده است. میلیون ها نفر در اروپا بی دولت شده یا ملیت خود را از دست داده بودند. از نظر آرنت، این به مثابه از دست دادن همه حقوق بود. در واقع از دست دادن حقوق شهروندی، معادل از دست دادن همه حقوق بشری بود.
فوکو براى روش تحلیل قدرت سراغ نیچه مى رود. واژه تبارشناسى از کتاب تبارشناشى اخلاق نیچه به عاریه گرفته شده است. نیچه واژه تبارشناسى یا ریشه شناسى را از حوزه علوم زیستى اخذ کرده است تا نشان دهد که اخلاقیات داراى صور لایتغیر نیستند که از آغاز زمان موجود بوده باشند، بلکه همچون گونه هاى زیستى دچار تحول و هبوط تاریخى اند. فوکو برخلاف انسان شناسان ساختگرا معتقد نیست که رخدادها نظام پست تر از تاریخ و امرى اندیشه ناپذیر است بلکه عقیده دارد که نظام کاملى از حدود رخدادهاى متفاوت وجود دارد که تأثیرات و اهمیت هاى گوناگونى نیز دارند: برخى بى اهمیت، و برخى تاریخ سازاند; پس باید میان رخدادها تمایز قایل شویم و آن مسیرهایى را بازسازى کنیم که در آن رخدادها با یکدیگر مرتبط اند و یکدیگر را به وجود مى آورند. براى این کار الگوى ما نمى تواند زبان و نشانه و مناسبات معنا باشد، بلکه باید جنگ و مناسبات قدرت باشد.
امروزه بیشترین شهرت توماس هابز، اندیشمند قرن هفدهم میلادی به خاطر فلسفه سیاسی ای است که در اثرش به نام لویاتان (Leviathan) تجسم یافته است. اساسا نهضت جدیدی که پس از پایان سلطه فلسفه مدرسی یا اسکولاستیک در اروپا رفته رفته شکل مدرنیته سیاسی به خود گرفت، مرهون شخصیت انگلیسی توماس هابز است. این شخصیت به شالوده اصلی مدرنیته سیاسی مبنی بر احترام به مالکیت شخصی، آزادی تجارت، آزادی مذهب و توجه به طبقه متوسط رسید. هابز دارای شخصیت غیردوست داشتنی و طرفدار حکومت استبدادی بود. در این مقاله نویسنده به بررسی انواع حکومت، حق طبیعی و چگونگی تشکیل حکومت از نگاه هابز پرداخته است.
«رابرت لی فراست» چکامهسرای پرآوازهی آمریکایی در ٢۶ مارس ١۸٧۴ در «سانفرانسیسکو» چشم به جهان گشود و به یاد ژنرال ایی.لی. نام گذاری شد. نوزده ساله بود که مجلهای محلی یکی از اشعارش را به پانزده دلار خرید. پدر بزرگش او را همواره از شاعری منع میکرد و به او گوشزد مینمود که گذران زندگی از این راه ممکن نیست، اما این سخنان در رابرت جوان تأثیری نداشت، چرا که سرنوشت او پیشاپیش نوشته شده بود. ۳۸ ساله بود که تصمیم گرفت با خانوادهاش به انگلیس مهاجرت کرده و تمامی زندگی خود را صرف نوشتن کند. این قمار برای او بُرد بسیار به بار آورد، چرا که در انگلیس نخستین کتابی که از او به چاپ رسید «A Boy’s Will - خواست کودک»، توجه همگان را برانگیخت و باعث شد که رابرت به جرگهی شاعرانی از قبیل ازرا پاوند، هیلدا دولیتل و ... در آید و در حقیقت با این کتاب که ازرا پاوند نقد ستایشآمیزی بر آن نوشت، هستی شاعرانهی خویش را در جهان ادبیات به ثبت رسانید و پس از آن چهار بار جایزهی پولیتزر را نصیب خود کرد.
کلود لوی استروس در کتاب خود «اسطوره و تفکر مدرن» هنگامی که دربارهی اسطوره و تاریخ صحبت میکند به روایت رئیس رایت اشارهمیکند ، او میگوید : «در روایت رئیس رایت ، ما با چیزی مواجه میشویم که من آن را پیدایش بیقانونی میخوانم ، همهی داستان سعی دارد نشان دهد چرا یک قوم ، دودمان یا گروهی از نیاکان بر بسیاری از مشکلات فائق آمدند ، در یک دوره موفق بودند و در دورانهای دیگر شکست خوردند و بتدریج با فرجامی تلخ روبرو شدند . این روایت به طور کلی روایتی بدبینانه است و در حقیقت تاریخ سقوط یک قوم را بیان میدارد .
لیلیث در اساطیر کهن بینالنهرین، خدای طوفان بوده و او را به بادها نسبت میدادهاند. چنین تصور میشده است که وی حامل بیماری و مرگ است. نخستین بار چهرهی لیلیث در میان گروهی از خدایان بادها و طوفانهای سومری در ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد به چشم میخورد که به لیلیتو موسوم بودند. بسیاری از صاحبنظران پیدایش نام لیلیث را در زمانی حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد مسیح ارزیابی کردهاند. در افسانهها و روایات یهود، لیلیث در اساطیر یهودی به عنوان یکی از خدایان شب و در انجیل شاه جیمز به عنوان جغد ذکر شده است. وی همچنین در روایاتی مشکوک به عنوان اولین همسر آدم نیز یاد شده است.