لوکاچ چه در دوره هگلی و چه در دوره مارکسیستی اش، به پیوند میان رمان و جامعه مدرن باور داشت. او این عبارت هگل را نقل می کند که رمان «حماسه بورژوایی» است.(آدرنو، ۱۳۸۱؛ ۴۱۴ ) البته لوکاچ در دوره پیش مارکسی خود نه از جامعه سرمایه داری که از جامعه مدرن و از جامعه بورژوایی (آن سان که هگل از آن یاد می کرد) و اشکال مختلفی که قهرمان رمان با آن رابطه برقرار می کند سخن می گوید؛ روابطی که در نظریه رمان مبنای تقسیم بندی او از اشکال رمانی می شود؛ یعنی رمان ایده آلیسم انتزاعی، رمان روانشناسی پندارزدا و رمان آموزشی. در هر سه حالت بین فرد و جامعه شقاقی وجود دارد و نحوه برخورد فرد با این شقاق، سرنوشت او را رقم می زند.
سافو (Sappho) که از زمان باستان به نام بزرگترین شاعر غنایی شناخته شده، در اواخرِ قرن ششم پیش از میلاد، در دهکدهی ارسوس (Eresos) در جزیرهی لسبوس (Lesbos) در یک خانوادهی اشرافی چشم به جهان گشود. وی ابتدای زندگی را در میتیلن (Mitylene) گذرانید، اما به سبب حوادث سیاسی مدتی از سوی پیتاکوس(Pittacos) به سیسیل تبعید شد.
در کل جهانبینی و دیدگاه علوی در داستانهایش با موقعیتهای مختلف همسو میگردد. گاه به روایت وقایع در عصرشـ اعم از معضلاتی که در اجتماع و یا سیاست و مملکتداری وجود داردـ و گاه به بیان احساساتی از عشق بهطور رمانتیک میپردازد. او در فحاوی داستانهایش دهها حرف و حدیث از وضعیتهای متفاوت جامعهاش بازگو میکند؛ حال آنکه اندیشه و ایدئولوژی علوی در باب مرگ و نیستی در برخی از داستانهایش میتواند بازگوکننده ی جنبهای دیگر از نظرگاههای او باشد.
یکی از ویژگیهای بارز و چشمگیر فلسفه در سدهی نوزدهم میلادی گرایش نیرومندش به نظامسازی بود. در این سده اغلب فیلسوفان کشش شدیدی به ساختن نظامهای کلی فلسفی نشان میدادند و به جای ایدهی تحلیل کردن مقولهها، فکر ترکیب کردن آنها و ساختن یک مجموعهی منظم و نظاممند فلسفی ذهنشان را پر کرده بود.
اریش فروم؛ روانکاو و فیلسوف پیرو مکتب فرانکفورت از جمله نخستین کسانی است که آرای زیگموند فروید را با اندیشه های کارل مارکس در هم می آمیزد تا از آن معجونی برای نقد جامعه صنعتی و بخصوص فاشیستی آلمان آن روزگار بسازد. فروم با عطف توجه به واقعیت های جامعه غرب و در محصورماندن آزادی فردی در قید و بندهای خواسته و ناخواسته اجتماعی اقدام به بازکاوی خاستگاه های روانشناختی و جامعه شناختی آن می کند. مطلبی که از پی می آید نگاهی دارد به مفهوم از خودبیگانگی در آرای این اندیشمند.
اومبرتو اکو هرچه سناش بالاتر رفته، خردمندتر شده است و خرد او وقتی بیشتر نمود پیدا میکند که درباره حماقت به بحث میپردازد. او که در سالن نیمه روشن هتلی در نیویورک بر کاناپه کوتاهی نشسته، سر و سینهاش را جلو میدهد و به من توصیه میکند «بهترین راه برای رویارویی با مسئله مرگ، درک این نکته است که چیز زیادی برای از دست دادن وجود ندارد.»
بدون شک لویناس از برجسته ترین فیلسوفان اخلاق و آوانگارد قرن بیستم است. وى با قرائتى اگزیستانسیالیستى به خوانش فلسفه اخلاق (ethique) مى پردازد. هنر لویناس دراین است که «دیگرى» را درمرکز توجهات قرارداد و به آن ارزشى اخلاقى ـ دینى بخشید. به این اعتبار فلسفه او را فلسفه «دگربودگى» نامیده اند. لویناس حوادث قرن اخیر همچون جنگ، یهودستیزى، برخورد تمدنها و... را ناشى از غفلت از «دیگرى» مى داند. دیگرى که بدل به «چهره اى بى چهره» شده است. به قول او «تنها شروبدى بى چهره است».
جنبش دفاع از حقوق زنان نیز همانند سیر تحول دموکراسی تاریخچه یی پرفراز و نشیب دارد. همان گونه که دموکراسی برای تحقق اصول و مبانی اش سال ها زمان نیاز داشت و متناسب با شرایط تاریخی، سیاسی و جغرافیایی متفاوت در پاره یی از کشورها تحقق یافت و حتی درباره تعریف یکسان از دموکراسی اختلاف نظر وجود دارد، درباره جنبش دفاع از حقوق زنان که خواسته های برابری خواهی و برخورداری از حقوق برابر با مردان که بخشی از اصول دموکراسی بود و از آن جمله می توان به حق رای، مالکیت، برابری حقوقی و سایر ویژگی های فردگرایی نام برد، دارای فراز و فرودهای خاص خود بوده است. جنبش زنان همگام با برخی جنبش های اجتماعی دیگر در سال های پس از نیمه دوم قرن بیستم توانست با تاکید و برجسته کردن مطالبات مدنی، حقوق شهروندی و برابری طلبی، خلاء کارکردهای حزبی را نیز تا حدودی جبران و دموکراسی را تقویت کند. در واقع جنبش زنان با توجه و تاکید بر جنبه هایی از حقوق زنان که نقض کننده حقوق دیگر شهروندان جامعه نبوده و از نوعی فمینیسم که به رشد بادکنکی سهم زنان در جامعه می اندیشید گذر کرد و از این طریق در روند دموکراتیزاسیون تاثیرگذار شد.
هانا آرنت Hannah Arendt اندیشمند آلمانی، در سال ١٩٠۶ در هانوور به دنیا آمد. در دانشگاههای ماربورگ و فرایبورگ تحت نظر استادانی چون مارتین هایدگر و کارل یاسپرس به تحصیل فلسفه پرداخت و به اخذ دکترای فلسفه نائل گشت. با عروج هیولای فاشیسم در آلمان، دورهی پیگرد و دربدری او نیز آغاز شد و او را ناچار به جلای وطن ساخت. آرنت نخست به پاریس گریخت و سپس از آنجا به مهاجرت آمریکا رفت. وی در اکثر دانشگاههای آمریکا به تدریس فلسفه پرداخت و از خود آثار فلسفی ـ سیاسی با ارزشی به یادگار گذاشت. از جمله مهمترین نوشتههای او میتوان به «عنصرها و خاستگاههای حاکمیت تام» (١)، «حقیقت و دروغ در سیاست» (٢)، «دربارهی انقلاب» (٣) و «قدرت و قهر» (۴) اشاره کرد.هانا آرنت در سال ١٩٧۵ در نیویورک چشم از جهان فروبست.
جست وجوى رد پاى مفقوده زن در میان اسطوره هاى غبار گرفته و بى تاریخ، بى تردید کارى است دشوار و گاه ناشدنى. اما نگاهى عمیق تر به عمق داستان ها نشان مى دهد که باید از لابه لاى رمز ها به واقعیت ها پى برد. پرده ها را پس زد و حقیقت را دید. حقیقتى که در گذر زمان گم شده است. گاستون باشلار Gaston Bachlard جمله جالبى دارد که حیات تاریخى انسان را از پس زمینه اسطوره وار تا به واقعیت تاریخى در بر مى گیرد، او مى گوید: «آدمى صحنه رمز ها است.» رمز هایى که وقتى مى شکافى شان و هسته ها و معنا ها را در مى یابى، جلوه هاى تازه اى از ناگفته ها و خاموشى هاى دیرینه را در برابر نگاهت باز مى تابانند.