داستان های صادق هدایت را می توان در چهار گروه تقسیم بندی کرد: ۱ـ داستان های واقع گرا (رئالیستی): آبجی خانم، محلل، مرده خورها ۲ـ داستان های ناسیونالیستی: مازیار، پروین دختر ساسان و … ۳ـ داستان های طنز: حاجی آقا، توپ مرواری، میهن پرست ۴ـ روان داستان ها (داستان های سوررئالیستی): داش آکل، سه قطره خون، زنده بگور و بوف کور
زندگی و حیات فکری لشک کولاکوفسکی (Kolakowski Leszek) شباهتی بسیار به سرنوشت آن بخش بزرگ از روشنفکران جهان در قرن بیستم دارد که در آغاز با شور و هیجانی توصیف ناپذیر، مجذوب و مسحور ایدئولوژی های اتوپیایی و آرمانگرایانه شدند و در جست وجوی ناکجاآباد، چنانکه کارل پوپر می گوید، «سرمست از رویای عالمی زیبا»، سر از برهوتی درآوردند که تنها جمود فکری و ویرانی فرهنگی و از هم پاشیدگی اجتماعی در پیش چشمانشان ظاهر شد. در میان اندیشمندان معاصر اروپایی که در نیمه دوم قرن بیستم میلادی کوشیدند تا با آرا و افکار خود بر تفکر فلسفی و حیات اجتماعی مغرب زمین تأثیرگذارند، نام لشک کولاکوفسکی از جایگاهی خاص برخوردار است.
نخستین نشانه ها و برخى مبانى چرخش پس از کانتى، براى اولین بار در فلسفه لایب نیتس تکوین یافت. گوتفرید ویلهلم لایب نیتس (۱۷۱۶-۱۶۴۶) بزرگترین اندیشمند گذار از قرون وسطى به عصر جدید بود؛ او بود که به کلیت (عام) مایه فلسفى داد، بى آنکه محافل فکرى اهمیت او و فلسفه اش را به حساب آورد. عمدتا نامى از او و از مناد شناسى وى به جاى مانده است. این متفکر که در زمان ما کمابیش گمنام است، در روزگار خود در سراسر اروپا، از پاریس تا لندن، از برلین تا پتروگراد، شهرت آموزگارى و سفیرى داشت؛ او هم صحبت شاهزادگان، شهبانوان و قیصرها بود. فلسفه سرگرمى اوقات فراغت او بود. زبانى که او در نوشته هایش به کار گرفته آنچنان روان و ساده است که نسل تجرید اندیش بعدى، او را جدى نگرفت؛ چون در آلمان رسم بر آن بود که فیلسوف، سخنى سنگین، تیره و تجریدى داشته باشد تا بتوان او را به جد گرفت.
درباره حکومت قانون همه به اتفاق رسیده اند: فردگرایان و حکیمان جامعه گرا در ضرورت وجود قانون تردید ندارند و حتی خودکامگان نیز می کوشند که تجاوز به قانون را با سرپوش «امنیت» و« ضرورت» توجیه کنند. با وجود این، اگر ستایش قانون از حد اعتذال بگذرد و به افراط گراید،زیانبار است:تصنع و تظاهر را رواج می دهد، مرز دونظام قدرت و ارزش را در هم می ریزد و سبب گسترش فنون لفظی و بی اعتنایی به کرامت و نیازهای انسان می شود. یکی از آفات ستایش بیش از اندازه قانون، جواز ورود حکومت به زندگی خصوصی مردم و محدود ساختن آزادی عقیده و بیان اندیشه است که از دیرباز ازنیازهای ابتدایی انسان بوده است. تلاش حکیمان در ترسیم مرز اخلاق و حقوق نیز با این هدف است که حقوق را در قلمرو دولت گذارد و اخلاق را فراتر از قدرت سازد.
عرفی شاعری است که غالباً از تاریخ ادبیات نویسان بیمهری دیده، گو اینکه در ردهی کسانی است که اولین خشتهای سبک هندی (اصفهانی) را گذاشته و خود نمیدانسته که باریک اندیشی مو شکافانهی او سبکی پدید خواهد آورد که هندی اش خواهند خواند، و نمیدانسته که پس از او «صائب» نامی میآید و «بیدل» نامی وآنگاه، نگاه تیز بین او را با احساسی کم و بیش اندیشیده میآمیزند و شیوهای نو به بازار هنر میآورند. عرفی بیش از آنچه تصور شود «خود» ش است. او با آنچه احساس میکند شعر میگوید و چون روانی زخم خورده دارد، شعر او هر روز به رنگی در می آید که نمودار روح بیمار اوست. گاهی به تأثیر فلسفهی هند، بی نیازی آزاری دهنده ای را در شعرش مصور میسازد
موضوع این نوشتار ، انسان شناسی میکل دو اونامونو است. او که از فیلسوفان نامی سده ۱۹ به شمار می رود ، پیرو مکتب اگزیستانسیالیسم بوده ، بررسی سرنوشت و عشق انسانی را وجه نظر خود قرار داده است و هر نوع عنوان ثابت و جزم گرایی را در باب انسان رد می کند و درباره سرنوشت انسان ، نگران و دلواپس بوده و می گوید: «انسان موجودی است که متولد می شود، درد می کشد و می میرد»؛ به عبارت روشن تر، او سعی دارد از سرنوشت انضمامی و انسان رگ و پوستی و با گوشت و استخوان ملموس آگاهی یابد. ما در این نوشتارنظریات ناب وی را درباره این مساله از نظر می گذرانیم.
عناصرداستانی «سگ ولگرد» از خیلی از روان داستانهای دیگر صادق هدایت سادهتر است. حکایت سگ اصیلیست که صاحبش را گم کرده و در ورامین و اطراف آن سرگردان است. و از این و آن کتک میخورد و فحش و ناسزا میشنود. فقط یک بار از مسافری نوازش میبیند که اوهم پی کارش میرود و سگ را جا میگذارد. بالاخره سگ بیچاره از پا درمیآید و ناخوش وناتوان به انتظار مرگ عاجل مینشیند. لُبّ داستان به این سادگیست، ولی ارزش آن دقیقاً به تشریح ذهنیات آن سگ آواره و گرسنه و بیپناه است که نه فقط از کسی ترحم نمیبیند بلکه دائماً در معرض ستمگری و بی رحمیست.
یکی از نشانهها و معیارهای سنجش میزان رشد آزادیهای اجتماعی در یک جامعه، میزان وجود آزادی زنان و رشد آنان و موقعیت حقوقی آنها است.
رفتار دروغ آمیز بخشی از رفتارهای روزمره ما را تشکیل می دهد و جزء لایتجزای حیات اجتماعی ما شده است . همه ما می دانیم دروغ می گوییم، همه می دانیم مردم دروغ می گویند، همه می دانند ما دروغ می گوییم و بالاخره همه می دانند همه دروغ می گویند. وفاق اجتماعی بر این قرار است. دروغ رفتاری است که در فرایند کلیه رفتار انسانها ثبت شده، جا افتاده و در شرایط مختلف، با اشخاص مختلف به کار برده می شود. عمل دروغ را نه تنها در گفتار و نوشتار که در رفتار و کردار و در فکر و نگاه و سکوت هم می توان بازشناخت.
گردهم آیی های پشت سر هم یاد او را گرامی می دارند. کتاب های جدید افکار او را مورد حمایت قرار می دهند. هانا آرنت که صد سال پیش از این به دنیا آمد، به جهان کوچک قهرمان های فلسفی پیوسته است. لیکن این اهمیت و توجه نسبت به او از زمان مرگش در ۱۹۷۵ ایجاد نشده است. در حالی که وی هنوز هم در قید حیات بود، درجه های افتخاری را از دانشگاه های پرینستون، اسمیت و سایر مراکز علمی نصیب خود کرد. دانمارک جایزه ی مشهور Sonning خود را به خاطر « آثار ستودنی و در خورد ستایشی که فرهنگ اروپایی را وسعت بخشیده است » به او اعطا نمود و او را در کنار شخصیت هایی مانند آلبرت شوایتسر و وینستون چرچیل نشاند. هنگامی که او در دانشگاه سخنرانی می کرد، ازدحام دانشجویان به حدی بود که راهروها و ورودی ها بند می آمدند.