این مقاله بر آن است تا نظرات «دریدا» را در مورد فلسفه بیان کند. این که فلسفه چه معنایی در تفکر «دریدا» دارد، به نوعی ما را به بحث «فلسفه فلسفه» می کشاند؛ یعنی ما در حوزه «متا» قرار می گیریم. روندی که برای انجام این مهم در پیش خواهیم گرفت شامل دو رویکرد است که امیدواریم منجر به بازسازی اندیشه دریدا در مورد موضوع مقاله بشود. قبل از آن که مشخصاً بدان رویکردها پرداخته شود بی مناسبت نیست نکاتی که در فهم این مقاله ضروری به نظر می رسد بیان شود. نکته اول این است که ما هنگامی می توانیم از چیزی بپرسیم که از آن چیز فاصله گرفته باشیم و به طریق اولی طرح این پرسش که فلسفه چیست؟ نیازمند فاصله گرفتن از فلسفه است. یعنی ورود به حوزه «متا» منوط و مشروط به این است که ما در ابتدا امکان چنین فاصله گرفتنی را مورد توجه قرار دهیم. نکته دیگری که باید متذکر شویم این است که پرسش نمی تواند در خلاء شکل گیرد. به بیانی من هنگامی می توانم عمل پرسشگری را به انجام برسانم که اصولاً چیزی باشد تا متعلق این پرسش قرار گیرد. بنابراین خود به خود مسئله «سنت فلسفه» و تاریخی که این رشته در تفکر فلسفه غربی از خود به جاگذاشته است در عمل پرسشگری ما یعنی این پرسش که «فلسفه در نزد دریدا چه نوع موجودی است؟» وارد می شود.
بسیاری بر این اعتقادند که میان قصههای عامیانه و قصههای ادب کهن، تفاوتی نیست. برخی پا را از این هم فراتر مینهند و در بحثهای ادبی خود، واژههای قصه، داستان، رمان، حکایت و افسانه را چنان سهلانگارانه به کار میبرند که گویی تمایزی میان آنها نیست و البته مراد ایشان این است که واژه های فوق معناهای یکسانی دارند. ایشان گونههای ادبی فوق را نه تنها از نظرگاه عمدهترین نقطه اشتراکشان، یعنی روایت، که از نظرگاه ساختار نیز یکی میدانند. از دیدگاه این افراد، سمک عیار، اسکندرنامه و داراب نامه طرطوسی، نمونههایی از پیشگامی نویسندگان ایرانی در رماننویسی ایران به شمار میروند.
پرداختن به نمونه آرمانی ”زن مدرن” و تعیین جایگاه زن ایرانی در رابطه با آن - به ویژه در طرحی مختصر و مقدماتی - از همان آغاز با خطر ارائه تصویرهای شماتیک و کلیشهای به جای بررسی تجربیات زنده، مشخص و متنوع زنان ایرانی روبرو است. بر این امر، میبایست دشواری بررسی وضعیت زنان از نگاه مردان را نیز افزود. با علم به این محدودیتها که این نوشته نیز از آن بری نیست، در این جا و به عنوان طرح مقدماتی تنها میتوان به چند مفهوم پایهای که در روشن ساختن مفهوم زن مدرن و موقعیت زنان ایرانی میبایست مدّ نظر قرار گیرند اشاره نمود.
اریش کستنر در تاریخ ۲۳ فوریه ۱۸۹۹ در شهر درسدن بدنیا آمد و در تاریخ ۲۹ ژوئن ۱۹۷۴ در مونیخ دیده از جهان فرو بست. اریش کستنر به علت فعالیتهای سیاسی مجبور بود که نوشتههایش را غالبا با اسم مستعار منتشر کند، اسامی مستعاری که وی استفاده میکرد، عبارت بودند از: Melchior Kurtz ملشیور کورتس، Robert Neuner، روبرت نوینر و غیره.
چندی است که مساله تفکر و بحران آن در ایران در محافل آکادمیک طرح شده است. طبعاً عده یی به وجود بحران در تفکر ایران اعتقاد دارند و عده یی چنین عقیده ندارند. هرچند که وسواس پرداختن به خود مساله «بحران» و «تفکر» می تواند قابل بحث باشد، سوای نوع پاسخ به پرسش های مطروحه، نکته مهم این است که تمام این تلاش ها و تقلاها همچنان به پرسش «چه باید کرد» در «شرایط موجود» معطوف می شود. حتی طرح پرسش های به اصطلاح تازه، باز موید این نکته است. تفاوت تنها در این است که عده یی می خواهند بلاواسطه به این پرسش بپردازند و عده یی دیگر به طور باواسطه و غیرمستقیم. آنچه در پی می آید سخنرانی دکتر عبدالکریم رشیدیان در موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه با عنوان «ما» و «بحران فلسفه» است. دکتر رشیدیان در ابتدای سخنانش، اشاره کرد که به منظوری خاص کلمات «ما» و «بحران» را در گیومه گذاشته است تا بتواند پرسش های تازه یی طرح کند.
مفهوم روشنفکری و مفهوم دموکراسی، لیبرالیسم، سوسیالیسم، حقوق بشر و مفاهیمی از این دست، در غرب زاده شده اند. بنابراین اگر قرار باشد به صورت دقیق مورد بازشناسی قرار بگیرند، لزوماً می بایست به زادگاه، شرایط زیست و خاستگاه اجتماعی و تاریخی آنها توجه شود. من البته در این نوشتار تصمیم ندارم به یک پژوهش تاریخی یا اجتماعی دست بزنم. بلکه عمدتاً مساله روشنفکری را از یک موضع مفهومی (Conceptual) و منطقی (Logician) مورد بررسی قرار داده و در پایان یک نتیجه گیری اجتماعی خواهم داشت. این بررسی از آن جهت مورد توجه قرار می گیرد که در حوزه مسائل فلسفی و سیاسی - اجتماعی ایران، همواره این پرسش وجود داشته است که آیا روشنفکری می تواند با نوعی ایدئولوژی گرایی اعم از اسلامی یا مارکسیستی یا حتی ناسیونالیستی همراه باشد یا خیر. به بیان روشن تر آیا عبارت روشنفکری مضاف، مثل روشنفکری اسلامی یا روشنفکری مارکسیستی مثل فلسفه اسلامی یا فلسفه کمونیستی می تواند دارای «معنا» باشد یا نه؟
در ایران مبارزات زنان هر چند محتوای جنسیتی داشتند و دارند و در عین حال بیشتر تابعی از مبارزات مردمی برای تغییر و تحول در جهت نوسازی و استقلال و توسعه بوده اند. تا پیش از انقلاب مشروطه زنان پشت سر مردان برای تغییر حاکمیت و یا ایجاد تغییرات اجتماعی حرکت می کردند. در جریان مشروطه هم این اتفاق تکرار شد. با این تفاوت که مردان آزادیخواه اعم از سوسیالیستها یا ناسیونالیستهای لیبرال تجددطلب خواهان تغییر روابط استبدادی علاقمند به تغییر مناسبات سنتی زن و مرد در خانواده و اجتماع شده بودند، آنها امکان این را فزاهم کردند که زنان در کنار آنان قرار گیرند تا در پروژه نوسازی و تغییرات اجتماعی از سنت به مدرن از نیرو و انرژی زنان بهره ببرند و با نیروهای مضاعف مشروطه خواهی را پیش ببرند. از آن جایی که در جوامع سنتی زنان ویترینی از اعتقادات و نگرشهای مردانه آن اجتماع هستند، بحث تغییر شرایط و تغییر مناسبات زنان در خانواده و اجتماع محل مناقشه جدی بین مشروطه خواهان متجدد و مشروعه خواهان سنتی قرار گرفت، شیخ فضل الله نوری می گفت مشروطه می خواهد بر سر زنان چادرهای چرخی (همین چادرهای مشکی که امروز به عنوان حجاب برتر مطرح است) کرده و آنها را بی عفت نماید. اما این قبیل مقاومتها علیرغم اینکه از سوی مراجع و منابع جدی سنتی و عرفی جامعه ایران صادر می شد در برابر حجم فزاینده خواست مردان ترقیخواه برای تغییر وضعیت سیاسی در هم می شکست. لذا زنان مدرن و نو اندیش ایران، مدرن و نواندیش بودنسان را مدیون مردان ترقی خواه (پدر، همسر، برادر) هستند. ما به طنز اصطلاح معمول ایرانی که میگوید پشت سر هر مرد موفق یک زن فداکار وجود دارد را به اصطلاح پشت سر هر مرد موفق یک زن قربانی وجود دارد بدل کرده ایم و اما به جد معتقدیم، پشت سر هر زن موفق یک مرد ترقی خواه آزاداندیش وجود دارد.
جامعه علمی، بنا به نظر عقلگرایان دارای روش علمی است، ولی ناعقلگرایان وجود چنین روشی را منکرند. در این مقاله وجوه اختلاف نظر عقلگرایان و ناعقلگرایان با اشاره به چهرههای اصلی این دو جریان توضیح داده شده و سپس دیدگاههای آنان درباب عقلانیت بیان شده است. پوپر ازجمله عقلگرایان و کوهن ازجمله ناعقلگرایان است که دیدگاههای آنها به اجمال بیان شده است. جامعه علمی عقلگرا تصور میکند واجد روش علمی است. این روش علمی را “منطق توجیه” به وجود میآورد. منطق توجیه، فنی است برای ارزیابی عینی مزیتهای نظریههای علمی. برخی مدعیاند منطق توجیه، منطق کشف را نیز شامل میشود، یعنی در کشف نظریات جدید به دانشمندان کمک میکند. برای مثال دیدگاه یک عقلگرا مانند کارل پوپر (K. Popper) نسبت به علم این است که میگوید: “تاریخ علم مانند تاریخ تمام تصورات بشری، تاریخ خوابهای تعبیر نشده، سرسختیها و خطاها است. امِا شاید علم تنها فعالیت بشری باشد که به طور نظاممند مورد نقّادی قرار گرفته و غالباً تصحیح شده است؛ در حالی که در سایر زمینهها تغییر وجود دارد ولی به ندرت پیشرفت است.”
چرا تلاشهای روشنفکری در ایران، با توجه به وقت و هزینه زیادی که روشنفکران و تحلیلگران بابت آن می پردازند، کمترین انتظارات را نیز بر نمی آورد و با وجود ورود مفاهیم زیادی در فرهنگ روشنفکری ایران و باز تعریف آن توسط روشنفکران، ما تقریبا هیچ بازخوردی از این تلاشها را در سطح جامعه نمی بینیم. همین دغدغه باعث شده است سوژه تحقیقم را همین چرایی بایر بودن زمین روشنفکری ایران قرار دهم که با وجود بارش زیاد، کمتر گیاهی درونش می روید.
اگر فرهنگ یک جامعه را به مانند ادوارد ت. هال Edward T. Hall)1 )مجموعه قواعدی بدانیم که نخستین هدفش تنظیم ارتباط (communication) میان افراد متعلق به آن فرهنگ باشد، میتوان گفت که یکی از مهمترین مشکلات فرهنگی جامعهی ما به محدودیتهایی برمیگردد که بر سر راه "فرا-ارتباط" (métacommunication) در رابطه میان افراد وجود دارد. فرا-ارتباط را میتوان در یک عبارت سخن گفتن از رابطه در ارتباط تعریف نمود. هدف من در این مقاله بیان چرایی چنین امری در فرهنگ ما نیست. پی بردن به دلایل پیدایش چنین ویژگیای در فرهنگ نیاز به مطالعات تاریخی و جامعه شناسانه دارد. اما آنچه من میخواهم در این جا به بررسی آن بپردازم توصیف چگونگی و همینطور برخی نتایج و تاثیراتی است که دشواری برقراری فرا-ارتباط بر روابط میان افراد برجا میگذارد.