دو سال پیش بود که «جدال قدیم و جدید» سید جواد طباطبایی روی پیشخوان کتاب فروشی ها رفت و تب سید جواد- پس از یک چندی که فروکش کرده بود- فراگیر شد. این فراگیری اما به واسطه پنجاه صفحه مقدمه ای بود که براین کتاب جدید ضمیمه شده بود. ضمیمه، چون چندان مرتبط با محتوای کتاب نبود و خود،بنیانی مستقل داشت: من متهم می کنم.« شایگان متوهم است. سروش نقال مثنوی است.دوستدار دین خوست. شریعتی دانشجوی جامعه شناسی است و....»
بی اغراق می توان گفت که ادبیات آمریکای لاتین در مدت کمتر از یک قرن چنان شتابی در جهان پیدا کرد که ادبیات کشورهای مدعی را _ که بعضا شاید بیش از سه هزار سال قدمت دارند- تحت تاثیر قرار داد و نگاه های اکثر آنها را به سمت و سوی خود معطوف داشته است، به گونه ای که حتی بسیاری کم و بیش غبطه غنای آن را می خورند، ادبیاتی که هر روز به سوی پویایی و بالندگی می رود و استیلای خود را بر ادبیات اروپا و حتی جهان تحمیل می کند. اروپاییان که بانیان جوایز متعدد ادبی اند، نمی توانند از ادبا و شعرای آمریکای لاتین چشم بپوشند و دسته های جوایز را به سوی آنان گسیل ندارند، در حالی که بسیاری از اروپاییان حسرت جایزه نوبل را می خورند، این شعرا و نویسندگان قاره آمریکا هستند که گاهی نوبل ادبی را درو می کنند و کماکان رقبای اروپایی را کنار می زنند.
ازآنجایی که حقوق در معنای عام وقانون به معنای خاص برای پاسخگویی به نیازهای انسان در عرصه عمومی تدوین میشود؛ لذا باید توانایی برآوردن احتیاجات عمومی را در روابط اجتماع داشته باشد، در غیر این صورت هر تلاشی در این راستا به شکست منتهی می شود؛ لذا عدم درک و آگاهی لازم از حقوق و نهایتاً عدم پاسخ کافی به نیازهای واقعی اجتماعی و فردی، به یکی از موانع حاکمیت قانون در جوامع تبدیل میشود.
آن چه که می خوانید ترجمه ی بخش هایی از مصاحبه و گفت و گوی مفصل مترجم فرانسوی آثار آکسل هونت، اُلیویه وُارول Olivier Voirol، با فیلسوف آلمانی در باره ی تئوری انتقادی و تئوری ارج شناسی است که در سال 2001 در فرانکفورت انجام پذیرفت. اُلیویه وُارول، خود، محقق در فلسفه و جامعه شناس است. حوزه ی اصلی کار او مسأله ی ارج شناسی است. گفت و گوی او با آکسل هانت به زبان آلمانی صورت می گیرد و اُلیویه وُارولمتنآن را در مجموعه ای از تألیفات هونت تحت عنوان جامعه ی تحقیر – به سوی یک تئوری انتقادی نوین منتشر می کند. از آن جا که ترجمه ی متن از آلمانی به فرانسه توسط خود مصاحبه کننده ی فرانسوی زبانی که به آلمانی کاملاً مسلط است انجام گرفته، می توان نسبت به دقت و اعتبار آن آرامش خیال داشت. ترجمه ی فارسی را من از روی متن فرانسوی انجام داده ام.
فرانسوا ماری اروئه[1]،ملقب به ولتر[2](30مه 1778-21نوامبر 1696)، نویسنده، مقاله نویس، معتقد به وجود خدا و بی اعتقاد به دین، فیلسوف و روشنفکر فرانسوی، بیشتر به دلیل بذله گویی، حدت ذهن و دفاع از آزادیهای مدنی از جمله آزادی دین و حق محاکمه عادلانه،اشتهار یافته است. وی، به رغم سانسور فراوان و بیداد قوانین ناعادلانه در فرانسه، پشتیبان آشکار اصلاحات اجتماعی است. ولتر، فیلسوفی جدلی و انتقادی است، که بیشتر به انتقاد کوبنده از دگماتیسم حاکم بر کلیسای مسیحی و نهادهای فرانسوی زمان خویش می پردازد.
شعر در هسته ی خود،برداشتی زود باورانه از واژه های سیال و متلاطم و بازتاب برخورد آنها با قواعد نا خودآگاهانه ی همنشینی و جانشینی است ، که شاعر بر حسب شبهه ای میان درونگرایی و برونگرایی روانی_ که تا حدودی سنجه ی روانپریشی نیز به آن دامن می زند _ با درونه ای نیمه پنهان به نام مخاطب در گیر می شود.
در هر جامعه ای، معمولاً سه دسته افراد زندگی میکنند؛ آدمهایی که تولید فکر نمی کنند و بیشتر دنباله رو هستند، کسانی که خود به تولید فکر و اندیشه میپردازند و همچون چراغی راهنمای جامعه هستند و بالاخره کسانی که نه خود تولید فکر می کنند و نه از فکر دیگران استفاده میکنند، اینها کسانی هستند که باری به هر جهت زندگی می کنند.در هر جامعهای کسانی که به تولید فکر و اندیشه میپردازند، بسیار اندک هستند که اصطلاحاً به آنها روشنفکر می گویند. روشنفکر، نه مطیع محض افکار جامعه است و نه باری به هر جهت زندگیمیکند. این قبیل افراد معمولاً سرمایههای انسانی هر جامعه به حساب میآیند؛ سرمایههایی که جامعه با بهره گیری از افکار نو و تولیدی آنها، از کجرویها رهایی پیدا میکند و راه اصلی را می یابد.
به یقین، زبان مهمترین، جامعترین و بدیهی ترین عنصر عقلانی ارتباط است. عقلانی، بدان دلیل که قابل «چرا» یی می باشد و به پرسشهای پیرامون آن با همان عنصر می توان پاسخ داد. عناصر پایه گذار رسانه های عقلانی، همه گیر، شفاف و قابل توضیح اند، بطوریکه در مفروضات ارتباط ، به عنوان «امر بدیهی» محسوب می شوند. این نوشتار علاقه مند است «زمینه اجتماعی» زبان گفتگو را بررسی کند و چگونگی قابل درک و معنی شدن زبان را دریابد.
امروزه اندیشه معاصر بیش از هر چیز دغدغه توجه به دیگری را در خود می پروراند. دیگری ، هر چیز یا هر کسی است که جدای از من وجود دارد: انسانهای دیگر ، محیط زیست و … دیگری همیشه تاریخ مورد بی مهری و بی توجهی قرار داشته است. تمام هنر لویناس این بوده که ارج و مقام دیگری را بازشناسد و آن را در افق دینی بنشاند. امانوئل لویناس فیلسوفی است که در ایران ناشناخته باقی مانده و هیچ یک از آثارش تاکنون به فارسی ترجمه نشده است. او فیلسوفی است که کمتر از میشل فوکو ، ژاک دریدا و ژان بودریا در ایران شناخته شده است. ولی شکی نیست که لویناس یکی از مهمترین فیلسوفان حوزه اخلاق در قرن بیستم است. در ایران کسانی که بیشتر به آثار لویناس توجه داشته اند ، اکثراً روشنفکرانی هستند که در فرانسه تحصیل کرده اند. من خود شخصاً افتخار آشنایی و شاگردی لویناس را داشتم و در سالهای۱۹۸۰ که با مجله اسپری شروع به کار کردم ، آشنایی بیشتری با او پیدا کردم که فرصت دیدار دوباره و گفتگو با او را فراهم آورد.
بدون تردید، یورگن هابرماس در حال حاضر مطرح ترین و پرآوازه ترین فیلسوف اجتماعی آلمان است. وی که به نسل دوم متفکران «مکتب فرانکفورت» (1) تعلق دارد، از نادر بازماندگانی است که سنت اندیشهی فلسفی این مکتب را پس از بزرگان نسل اول و در رابطه با «نظریهی نقدی» ادامه داده است.